mandamus

/mænˈdeɪməs//mænˈdeɪməs/

معنی: حکم دادگاه عالی بدادگاه تالی
معانی دیگر: (حقوق: حکم کتبی دادگاه عالی به دادگاه فرعی یا به ادارات و موسسات خصوصی یا دولتی) حکم دادگاه عالی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: mandamuses
• : تعریف: a formal order from a higher court to a public official or lower court to carry out a specified action.

جمله های نمونه

1. The latter then sued for a writ of mandamus requiring Madison to give him his commission.
[ترجمه گوگل]دومی پس از آن از مدیسون برای صدور حکم مانداموس شکایت کرد
[ترجمه ترگمان]پس از آن دادگاه خواستار صدور حکمی از سوی mandamus شد که به مدیسون نیاز داشت تا ماموریت خود را به او بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The law regarding mandamus was less clear.
[ترجمه گوگل]قانون مربوط به مانداموس کمتر روشن بود
[ترجمه ترگمان]قانون در مورد mandamus کم تر واضح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mandamus sometimes issues in conjunction with certiorari to require a body whose decision has been quashed to go through the decision-making process again.
[ترجمه گوگل]مانداموس گاهی اوقات در ارتباط با certiorari از نهادی که تصمیمش ابطال شده است را ملزم می کند تا دوباره فرآیند تصمیم گیری را طی کند
[ترجمه ترگمان]Mandamus گاهی اوقات در ارتباط با certiorari برای نیاز به یک جسم که تصمیم او برای عبور مجدد از فرآیند تصمیم گیری با مشکل روبرو شده است، به مسائل مربوط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is not clear whether mandamus is available in respect of any failure by a statutory authority to perform a statutory duty.
[ترجمه گوگل]مشخص نیست که آیا مانداموس در رابطه با عدم انجام یک وظیفه قانونی توسط یک مقام قانونی در دسترس است یا خیر
[ترجمه ترگمان]مشخص نیست که آیا mandamus در رابطه با هرگونه شکست توسط یک مرجع قانونی برای انجام یک وظیفه قانونی در دسترس است یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mandamus has been used against local authorities to make them produce their accounts for inspection and to make them hold an election of aldermen.
[ترجمه گوگل]مانداموس علیه مقامات محلی مورد استفاده قرار گرفته است تا آنها را وادار کند که حساب های خود را برای بازرسی ارائه کنند و آنها را وادار به برگزاری انتخاباتی برای اعضای هیئت رئیسه کند
[ترجمه ترگمان]Mandamus علیه مقامات محلی به کار گرفته شده است تا آن ها بتوانند حساب های خود را برای بازرسی تولید کنند و آن ها را وادار به برگزاری انتخابات شهر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The chief constable applied for an order of mandamus directing the justice to rehear the case.
[ترجمه گوگل]فرمانده پاسبان درخواست داد تا دستور مانداموس به دادگستری برای رسیدگی مجدد به پرونده صادر شود
[ترجمه ترگمان]رئیس پلیس به منظور هدایت عدالت برای رسیدگی به این پرونده درخواست کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The chief Constable applied for an order of mandamus directing the justices to rehear the case.
[ترجمه گوگل]رئیس پاسبان درخواست داد تا دستور مانداموس به قضات دادگستری برای بازخوانی پرونده صادر شود
[ترجمه ترگمان]سرکار ماندی به دستور of دستور داد که قاضی پرونده را لغو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Minister refused to refer a complaint to the committee and the complainant sought mandamus.
[ترجمه گوگل]وزیر از ارجاع شکایت به کمیته امتناع کرد و شاکی به دنبال مانداموس بود
[ترجمه ترگمان]وزیر از ارجاع یک شکایت به این کمیته خودداری کرد و شاکی خواستار mandamus شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The procedures established by the legislature for perfecting a petition for a writ of mandamus were in compliance with constitutional spirit.
[ترجمه گوگل]تشریفاتی که قانونگذار برای تکمیل دادخواست صدور حکم مانداموس تعیین کرده بود، مطابق با روح قانون اساسی بود
[ترجمه ترگمان]رویه هایی که توسط قانون گذاری برای تکمیل عریضه جهت تکمیل حکم صادر شده، مطابق با روح قانون اساسی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حکم دادگاه عالی به دادگاه تالی (اسم)
mandamus

تخصصی

[حقوق] امریه، دستور دادگاه عالی به مقامات قضایی یا اجرایی جهت انجام وظایف قانونی خود

انگلیسی به انگلیسی

• writ from a superior court commanding an official or lower court to perform a certain action
serve with a mandamus (writ from a superior court)

پیشنهاد کاربران

بپرس