managerial

/ˌmænɪˈdʒɪriəl//ˌmænɪˈdʒɪərɪəl/

وابسته به مدیر و مدیریت، ویژه ی مدیران، مدیرانه، سامان گرانه، ریاست، اداره کننده، مابانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: managerially (adv.)
• : تعریف: of or relating to management or a manager.
مشابه: administrative

جمله های نمونه

1. Tim was being groomed for a managerial position.
[ترجمه گوگل]تیم برای یک پست مدیریتی آماده می شد
[ترجمه ترگمان]تیم در حال آماده شدن برای یک موقعیت مدیریتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. With good managerial skills and organizational capabilities.
[ترجمه گوگل]با مهارت های مدیریتی و توانمندی های سازمانی خوب
[ترجمه ترگمان]با مهارت های مدیریتی خوب و توانمندی های سازمانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has also had managerial experience on every level.
[ترجمه گوگل]او همچنین تجربه مدیریتی در هر سطحی داشته است
[ترجمه ترگمان]او همچنین تجربه مدیریتی در هر سطحی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Excessive managerial control is inimical to creative expression.
[ترجمه گوگل]کنترل بیش از حد مدیریتی با بیان خلاق مخالف است
[ترجمه ترگمان]کنترل مدیریتی بیش از حد مغایر با بیان خلاقانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Does she have any managerial experience?
[ترجمه گوگل]آیا او تجربه مدیریتی دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا او هیچ تجربه مدیریتی دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A portfolio approach would keep entry into the managerial profession open and flexible.
[ترجمه گوگل]رویکرد پورتفولیو ورود به حرفه مدیریت را باز و انعطاف پذیر نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]یک رویکرد پورتفولیو ورود به حرفه مدیریتی را باز و انعطاف پذیر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was promoted into some kind of managerial job.
[ترجمه گوگل]او به نوعی شغل مدیریتی ارتقا یافت
[ترجمه ترگمان]او به نوعی شغل مدیریتی ارتقا یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The clerk was elevated to a managerial position.
[ترجمه گوگل]منشی به سمت مدیریتی ارتقا یافت
[ترجمه ترگمان]کارمند به مقام مدیریتی ارتقا یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What we need is managerial hierarchy that understands its own nature and purpose.
[ترجمه گوگل]آنچه ما نیاز داریم سلسله مراتب مدیریتی است که ماهیت و هدف خود را درک کند
[ترجمه ترگمان]چیزی که ما نیاز داریم سلسله مراتب مدیریتی است که ماهیت و هدف خود را درک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The managerial labour market thus has both an internal and an external dimension.
[ترجمه گوگل]بنابراین بازار کار مدیریتی هم بعد داخلی و هم بعد خارجی دارد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، بازار کار مدیریتی هم یک بعد داخلی و هم یک بعد خارجی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Bush team's depth of managerial expertise has been rightly praised.
[ترجمه گوگل]عمق تخصص مدیریتی تیم بوش به درستی مورد ستایش قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]عمق تخصص مدیریتی بوش به درستی مورد تمجید قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Densan tended initially to limit managerial discretion much more and thus seemed to offer a better alternative for labour.
[ترجمه گوگل]دنسان در ابتدا تمایل داشت اختیارات مدیریتی را بسیار بیشتر محدود کند و بنابراین به نظر می رسید جایگزین بهتری برای کار ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]Densan در ابتدا تمایل به محدود کردن اختیار مدیریتی بیشتر و در نتیجه به نظر می رسد که جایگزین بهتری برای کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Alan Milburn smart young executive seeking managerial post in progressive company.
[ترجمه گوگل]آلن میلبرن مدیر جوان باهوشی که به دنبال پست مدیریتی در شرکت مترقی است
[ترجمه ترگمان]الن Milburn مدیر اجرایی جوان باهوش است که به دنبال پست مدیریتی در یک شرکت پیشرو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Knowledge of their applications is vital to upgrade managerial skills and to enhance advancement opportunities.
[ترجمه گوگل]آگاهی از کاربردهای آنها برای ارتقای مهارت های مدیریتی و افزایش فرصت های پیشرفت حیاتی است
[ترجمه ترگمان]دانش کاربرد آن ها برای ارتقا مهارت های مدیریتی و افزایش فرصت های پیشرفت حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Cuckney regards such managerial mobility as healthy.
[ترجمه گوگل]کاکنی چنین تحرک مدیریتی را سالم می داند
[ترجمه ترگمان]Cuckney چنین تحرک مدیریتی را سالم تلقی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a manager or management
managerial means relating to the work of a manager or manageress.

پیشنهاد کاربران

( مربوط به ) مدیریت
مثال:
the first step on the managerial ladder
نخستین گام بر روی نردبان مدیریت
اداری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : manage
✅️ اسم ( noun ) : management / manager / manageress / manageability
✅️ صفت ( adjective ) : manageable / managerial / managed
✅️ قید ( adverb ) : managerially / manageably
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : manage
اسم ( noun ) : management / manager
صفت ( adjective ) : managerial / managed / manageable
قید ( adverb ) : managerially
مدیرمآبانه
Administarative
مدیریتی

بپرس