management

/ˈmænədʒmənt//ˈmænɪdʒmənt/

معنی: ترتیب، تصدی، اداره، مدیران، مدریت، کارفرمایی
معانی دیگر: مدیریت، سرپرستی، اداره (کردن)، سامان گری، مهارگری، کنترل، واپاد، کارفرما(یان)، مدیر(ان)، گردانندگان، سامان گران

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of controlling, directing, or governing.
مترادف: administration, direction, supervision
مشابه: control, government, guidance, oversight, regime, regulation, stewardship

- The success of the business was due to excellent management.
[ترجمه گوگل] موفقیت کسب و کار مدیون مدیریت عالی بود
[ترجمه ترگمان] موفقیت کسب وکار به خاطر مدیریت عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Management of the students in the classroom was more difficult than the new teacher had imagined.
[ترجمه گوگل] مدیریت دانش آموزان در کلاس دشوارتر از آن چیزی بود که معلم جدید تصور می کرد
[ترجمه ترگمان] مدیریت دانش آموزان کلاس بسیار سخت تر از آن چیزی بود که معلم جدید تصور کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That old restaurant is under new management now.
[ترجمه گوگل] آن رستوران قدیمی اکنون تحت مدیریت جدید است
[ترجمه ترگمان] آن رستوران قدیمی در حال حاضر تحت مدیریت جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the person or persons in charge of a particular business or other organization.
مترادف: administration, directors, executives, superintendents, supervisors
مشابه: bosses, executive officers, higher-ups, honchos, office, overseers, top dogs

- The customers were very dissatisfied and demanded to speak with the management.
[ترجمه گوگل] مشتریان بسیار ناراضی بودند و خواستار صحبت با مدیریت شدند
[ترجمه ترگمان] مشتریان بسیار ناراضی بودند و می خواستند با مدیریت صحبت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The two sisters make up the management of the business.
[ترجمه گوگل] دو خواهر مدیریت کسب و کار را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان] هر دوخواهر مدیریت این کار را به عهده دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: business owners or executives, collectively.
مترادف: administration, bosses, executives, higher-ups, owners
مشابه: honchos, top dogs

- There seemed to be endless disputes between management and labor during that decade.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید در آن دهه اختلافات بی پایانی بین مدیریت و کارگر وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که اختلافات بی پایان بین مدیریت و نیروی کار در طی آن دهه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. management and the duties associated with it
مدیریت و مسئولیت های مربوطه

2. management timber
لیاقت مدیریت

3. bad management set the company back by ten years
سوء مدیریت شرکت را ده سال عقب انداخت.

4. good management caused the restaurants prosperity
مدیریت خوب موجب رونق رستوران شد.

5. the management are negotiating with the workers
کارفرمایان در حال مذاکره با کارگران هستند.

6. the management of contagious diseases
کنترل بیماری های واگیردار

7. his bad management ruined the school
مدیریت ضعیف او باعث از بین رفتن مدرسه شد.

8. his crude management techniques
روش خشن مدیریت او

9. labor and management should work in harmony
کارگر و کارفرما باید هماهنگ باشند.

10. the top management
مدیران عالیرتبه

11. he is studying management at the university
او در دانشگاه مدیریت می خواند.

12. the bank's new management
مدیران جدید بانک

13. the company prospered under his management
با مدیریت او شرکت رونق گرفت.

14. the workers leaned on the management by threatening to go on strike
کارگران با تهدید به اعتصاب مدیران را تحت فشار قرار دادند.

15. the new misunderstanding between labor and management
اختلاف جدید میان کارگران و کارفرمایان

16. he went to london and deputed the management of the school to his son
او به لندن رفت و اداره ی مدرسه را به پسرش سپرد.

17. the government has to jettison its old management practices
دولت باید روش های قدیمی مدیریت را به دور بیاندازد.

18. a flare-up of disputes among workers and the management
بروز ناگهانی اختلاف نظر بین کارگران و کارفرمایان

19. Management is looking at ways of cutting costs.
[ترجمه گوگل]مدیریت به دنبال راه هایی برای کاهش هزینه ها است
[ترجمه ترگمان]مدیریت به دنبال راه هایی برای کاهش هزینه ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Management need to explore ways of improving office security.
[ترجمه گوگل]مدیریت باید راه های بهبود امنیت دفتر را بررسی کند
[ترجمه ترگمان]مدیریت باید راه هایی برای بهبود امنیت اداره را بررسی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He is a firm believer in total quality management.
[ترجمه گوگل]او به مدیریت کیفیت جامع اعتقاد راسخ دارد
[ترجمه ترگمان]او یک معتقد محکم در مدیریت کیفیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He mediated a settlement between labor and management.
[ترجمه گوگل]او میانجی‌گری میان کار و مدیریت بود
[ترجمه ترگمان]او توافق بین کار و مدیریت را میانجی گری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Management and labor are dickering over pay, benefits and working conditions.
[ترجمه گوگل]مدیریت و نیروی کار بر سر دستمزد، مزایا و شرایط کاری دچار مشکل هستند
[ترجمه ترگمان]مدیریت و نیروی کار بر روی پرداخت، مزایا و شرایط کاری تمرکز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Management and staff are at loggerheads over the plan.
[ترجمه گوگل]مدیریت و کارکنان بر سر این طرح با هم اختلاف دارند
[ترجمه ترگمان]مدیریت و کارکنان بر سر این برنامه با هم مخالف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The company's top-down management style made decision-making slow and inflexible.
[ترجمه گوگل]سبک مدیریت از بالا به پایین شرکت، تصمیم گیری را کند و غیر قابل انعطاف می کرد
[ترجمه ترگمان]سبک مدیریت ارشد شرکت تصمیم گیری را آهسته و غیرقابل انعطاف ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Changes in top management of the company had been in the wind for weeks.
[ترجمه گوگل]تغییرات در مدیریت ارشد شرکت برای هفته ها در جریان بود
[ترجمه ترگمان]تغییرات در مدیریت ارشد شرکت به مدت چند هفته در باد بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The company went bankrupt because of its poor management.
[ترجمه گوگل]این شرکت به دلیل مدیریت ضعیفش ورشکست شد
[ترجمه ترگمان]این شرکت به دلیل مدیریت ضعیف آن ورشکست شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترتیب (اسم)
order, arrangement, run, sequence, discipline, system, setup, ordonnance, rank, ordering, serialization, regularity, scheme, assortment, configuration, layout, management, collocation

تصدی (اسم)
charge, leadership, authority, commission, tenure, incumbency, chairmanship, management

اداره (اسم)
office, operation, steerage, handling, ministration, helm, bureau, management

مدیران (اسم)
management

مدریت (اسم)
management

کارفرمایی (اسم)
management

تخصصی

[حسابداری] مدیریت
[برق و الکترونیک] مدیریت
[فوتبال] مدیریت
[صنعت] مدیریت - عبارتست از مجموعه فعالیت های هماهنگ شده برای هدایت و کنترل یک سازمان
[حقوق] مدیریت، هیأت مدیره، مدیران
[نساجی] مدیریت
[ریاضیات] مدیریت، اداره
[خاک شناسی] مدیریت
[آب و خاک] مدیریت

انگلیسی به انگلیسی

• act of managing or supervising; person or group of people that manages a business or other enterprise; ability to manage or supervise, managerial skill
the management of an organization or situation is the process or act of controlling and organizing it.
the people who control an organization are also called the management.

پیشنهاد کاربران

مدیریت
مثال: Good management is essential for the success of any organization.
مدیریت خوب برای موفقیت هر سازمانی ضروری است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : manage
✅️ اسم ( noun ) : management / manager / manageress / manageability
✅️ صفت ( adjective ) : manageable / managerial / managed
✅️ قید ( adverb ) : managerially / manageably
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : manage
اسم ( noun ) : management / manager
صفت ( adjective ) : managerial / managed / manageable
قید ( adverb ) : managerially
مراقبت
management ( مدیریت )
واژه مصوب: مدیریت
تعریف: هدایت یک سازمان و نظارت بر آن
مدیر
مدیریت
ساماندهی
کنترل
درمان
رسیدگی
گردانندگی ، رسیدگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس