managed

جمله های نمونه

1. he managed the school while his father was away
در غیاب پدرش مدرسه را اداره می کرد.

2. he managed to chisel money from passengers
او هر جوری بود از مسافران پول می کشید.

3. he managed to gain entry into the club
او موفق شد که به باشگاه وارد شود.

4. he managed to offend everyone
به هر طریق ممکن همه را از خود می رنجاند.

5. he managed to shoot back the bolt
او هر جوری که بود چفت را کشید عقب.

6. i managed to sneak by the guard
هر طوری بود یواشکی از کنار نگهبان رد شدم.

7. she managed her husband without his being aware of it
آن زن بدون این که شوهرش متوجه باشد او را اداره می کرد.

8. she managed to pass on her estate to her daughter entire
موفق شد که اموال خود را یکجا به دختر خود انتقال بدهد.

9. i finally managed to root out a copy of the article
بالاخره موفق شدم نسخه ای از آن مقاله را پیدا کنم.

10. she finally managed to tame her husband
بالاخره موفق شد که شوهر خود را رام کند.

11. the crippled ship managed to hobble into port
کشتی صدمه دیده به سختی خود را به بندرگاه رساند.

12. despite their insults, he managed to stay calm
علیرغم توهین های آنها او موفق شد که خونسردی خود را حفظ کند.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : manage
✅️ اسم ( noun ) : management / manager / manageress / manageability
✅️ صفت ( adjective ) : manageable / managerial / managed
✅️ قید ( adverb ) : managerially / manageably
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : manage
اسم ( noun ) : management / manager
صفت ( adjective ) : managerial / managed / manageable
قید ( adverb ) : managerially
مدیریت شده
توانستن/موفق شدن
خود manage میشه مدیریت کردن و manager میشه مدیر
خب این گذشتشه/ succeeded in / موفق شدن - به پایان و انجام رسیدن ( توی یه سری جمله )
مثال :
Please ignore my sock that managed to sneak into this photo.

تمام شده، غیاب
تمام شده
موفق شدن

بپرس