1. the rate of inflation has reached a more manageable level
نرخ تورم به حد قابل کنترل تری رسیده است.
2. The journey is easily manageable in half an hour.
[ترجمه گوگل]سفر به راحتی در نیم ساعت قابل مدیریت است
[ترجمه ترگمان]این سفر در عرض نیم ساعت به راحتی قابل مدیریت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Try to reduce your tasks to more manageable proportions .
[ترجمه گوگل]سعی کنید وظایف خود را به نسبت های قابل کنترل تری کاهش دهید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید کارهایتان را به نسبت های قابل مدیریت بیشتر کاهش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. It is important to present new information in manageable chunks.
[ترجمه گوگل]ارائه اطلاعات جدید در بخش های قابل مدیریت بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]مهم است که اطلاعات جدید را در قطعات قابل مدیریت ارایه دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The debt has been reduced to a more manageable level.
[ترجمه گوگل]بدهی به سطح قابل مدیریت تری کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]بدهی به سطح قابل مدیریت تری کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. This method divides the task into more manageable proportions.
[ترجمه گوگل]این روش کار را به نسبت های قابل مدیریت تری تقسیم می کند
[ترجمه ترگمان]این روش کار را به نسبت های قابل مدیریت تری تقسیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The present flow of refugees was manageable.
[ترجمه گوگل]جریان کنونی پناهندگان قابل مدیریت بود
[ترجمه ترگمان]جریان کنونی پناهندگان قابل مدیریت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The job is just about manageable in the time.
[ترجمه گوگل]کار تقریباً در زمان قابل مدیریت است
[ترجمه ترگمان]شغل تنها در این زمان قابل مدیریت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The work has been divided into smaller, more manageable sections.
[ترجمه گوگل]کار به بخش های کوچکتر و قابل مدیریت تر تقسیم شده است
[ترجمه ترگمان]این اثر به بخش های کوچک تر و قابل مدیریت تقسیم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Divide the task into manageable sections.
[ترجمه گوگل]کار را به بخش های قابل مدیریت تقسیم کنید
[ترجمه ترگمان]وظیفه را به بخش های قابل کنترل تقسیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Soda silica glasses are not very manageable, however.
[ترجمه گوگل]با این حال، لیوانهای سودا سیلیس چندان قابل کنترل نیستند
[ترجمه ترگمان]با این حال شیشه های سیلیکا چندان قابل مدیریت نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. What started out as a relatively manageable protest against stolen elections has now mushroomed into a full-fledged democracy movement.
[ترجمه گوگل]آنچه که به عنوان اعتراض نسبتاً قابل کنترل علیه انتخابات دزدیده شده آغاز شد، اکنون به یک جنبش دموکراسی تمام عیار تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]آنچه که به عنوان یک اعتراض نسبتا قابل مدیریت علیه انتخابات به سرقت رفته بود اکنون به یک جنبش دموکراسی تکامل یافته تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The price of keeping the bonus down to manageable proportions is a somewhat less efficient outcome.
[ترجمه گوگل]قیمت پایین نگه داشتن پاداش به نسبت های قابل کنترل، نتیجه ای تا حدودی کمتر کارآمد است
[ترجمه ترگمان]قیمت نگه داری پاداش به نسبت های قابل مدیریت یک نتیجه نسبتا کم تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Add about 2 more cups flour to make manageable dough and turn out on to lightly floured surface.
[ترجمه گوگل]حدود 2 فنجان دیگر آرد اضافه کنید تا خمیر قابل کنترلی به دست آید و روی سطح کمی آردپاشی شده قرار دهید
[ترجمه ترگمان]حدود ۲ فنجان دیگر آرد اضافه کنید تا خمیر قابل مدیریت تهیه شود و به سطح صاف floured تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید