mammock

/ˈmæmək//ˈmæmək/

معنی: برش، ذره، پاره، ریزه، قراضه، دم قیچی، ریزه کردن، قطعه کردن، از دم قیچی رد کردن
معانی دیگر: (محلی)، تکه، بریده، بخش کنده شده از چیزی

مترادف ها

برش (اسم)
cut, cutting, abscission, incision, section, slice, dissection, mammock, borsch, borscht, broach, slash, clip, concision, scissoring, truncation, slicing, hack, excision, resection, snip, snipping

ذره (اسم)
ace, particle, bit, whit, speck, grain, jot, quantum, atomy, minim, nip, iota, shred, mammock, fraction, dust, stiver, corpuscle, flyspeck, vestige, frustum, groat, little bit, little part, scruple, tittle

پاره (اسم)
bit, part, portion, rag, bribe, fragment, fritter, piece, shred, mammock, scrap

ریزه (اسم)
particle, bit, mote, chip, midget, detritus, mammock, shiver, mince

قراضه (اسم)
mammock, scrap, rattletrap

دم قیچی (اسم)
mammock

ریزه کردن (فعل)
mammock

قطعه کردن (فعل)
mammock

از دم قیچی رد کردن (فعل)
mammock

انگلیسی به انگلیسی

• (british) small piece; fragment
shred; tear into small pieces

پیشنهاد کاربران

این کلمه هم در نقش دستوری اسم بکار می رود و هم در نقش فعل کاربرد دارد:
Mammock /ˈm�mək/ – meaning: 🔰
1. ( n - dialect ) a fragment; scrap.
یک تکه؛ پاره های یک چیز؛ خُرده؛ ریز شده های یک چیز؛ شکسته های یک چیز
...
[مشاهده متن کامل]

Example: 👇
The ice was broken into large mammocks.
یخ به قطعات کوچک تر شکسته شد.
2. ( v - tr. ) to tear or shred.
پاره کردن یا ریز ریز کردن
Example: 👇
He paced along the avenues, taking great strides, a stick in his hand, breaking the branches of the shrubs, mammocking the flowerbeds, decapitating the flowers with lashing blows, leaving petals flying in his wake.
او در امتداد خیابان ها قدم می زد، گام های بلندی برمی داشت، چوبی در دستش، شاخه های درختچه ها را می شکست، گلشن ها را ریز ریز می کرد، گل ها را با ضربات شلاقی از جا می کند، و گلبرگ ها را رها شده در حال پرواز پشت سرش بجا می گذاشت.

mammock
منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/mammock

بپرس