malignity

/məˈlɪɡnɪti//məˈlɪɡnɪti/

معنی: بدطینتی، بدخیمی
معانی دیگر: بدخواهی، شرارت، خباثت، مردم آزاری (رجوع شود به: malice)، زیان بخشی، مضر بودن، (پزشکی) بدخیمی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: malignities
(1) تعریف: the condition or character of being malign or deadly.
متضاد: benignity
مشابه: evil, malice

(2) تعریف: a malign act, feeling, or occurrence.
مشابه: evil, malice

جمله های نمونه

1. The little witch put a mock malignity into her beautiful eyes, and Joseph, trembling with sincere horror, hurried out praying and.
[ترجمه گوگل]جادوگر کوچولو بدجنسی ساختگی در چشمان زیبایش گذاشت و یوسف که از وحشت خالصانه می لرزید، با عجله بیرون رفت و دعا کرد
[ترجمه ترگمان]جادوگر کوچک با بدجنسی او را به چشمان زیبای خود انداخت و جوزف که از فرط وحشت می لرزید، با عجله از اتاق بیرون رفت و دعا خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. witch put a mock malignity into her beautiful eyes, and Joseph, trembling with sincere horror, hurried out praying and ejaculating " wicked ".
[ترجمه گوگل]جادوگر بدخواهی ساختگی در چشمان زیبای او انداخت و یوسف که از وحشت خالصانه می لرزید، با عجله به دعا و انزال "شیطان" پرداخت
[ترجمه ترگمان]جادوگر به چشمان زیبای او لبخند زد و جوزف که از ترس و وحشت می لرزید، با عجله از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The little witch put a mock malignity into her beautiful eyes, and Joseph, trembling with sincere horror, hurried out praying and ejaculating "wicked" as he went.
[ترجمه گوگل]جادوگر کوچولو بدجنسی ساختگی در چشمان زیبایش گذاشت، و یوسف که از وحشت خالصانه می لرزید، با عجله به دعا رفت و در حال انزال "شریر" بود
[ترجمه ترگمان]جادوگر کوچک با بدجنسی او را به چشمان زیبای او انداخت و جوزف که از فرط وحشت می لرزید، با عجله از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Youth enters the world with very happy prejudices in her own favor. She imagines herself not only certain of accomplishing every adventure, but of obtaining those rewards which the accomplishment may deserve. She is not easily persuaded to believe that the force of merit can be resisted by obstinacy and avarice, or its luster darkened by envy and malignity. Samuel Johnson
[ترجمه گوگل]جوانی با تعصبات بسیار خوشحال کننده به نفع خودش وارد دنیا می شود او نه تنها خود را از انجام هر ماجراجویی مطمئن می‌داند، بلکه در مورد به دست آوردن آن پاداش‌هایی که ممکن است این موفقیت سزاوار آن باشد، مطمئن است او را نمی توان به راحتی متقاعد کرد که باور کند که نیروی شایستگی را می توان با لجاجت و بخل مقاومت کرد، یا درخشش آن با حسادت و بدخواهی تیره شد ساموئل جانسون
[ترجمه ترگمان]جوانی با تعصبات بسیار خوشبخت به جهان وارد می شود او خود را نه تنها به خاطر رسیدن به همه ماجراها، بلکه به دست آوردن آن پاداش هایی که ممکن است لیاقت انجام آن را داشته باشد، تصور می کند او به آسانی متقاعد نخواهد شد که نیرویی که شایستگی شایستگی و لیاقت را داشته باشد می تواند با سماجت و avarice مقاومت کند، و یا جلوه آن از حسد و شرارت سرچشمه می گیرد سامویل جانسون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The real Chinaman may be cunning, but there is no malignity in his cunning.
[ترجمه گوگل]چینی واقعی ممکن است حیله گر باشد، اما هیچ بدخواهی در حیله گری او وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]آن مرد چینی واقعی شاید حیله گر باشد، اما شرارت او در حیله گری او وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Outside, the pitiless rain fell, fell steadily, with a fierce malignity that was all too human.
[ترجمه گوگل]بیرون، باران بی‌رحمی بارید، پیوسته بارید، با بدخواهی شدیدی که بیش از حد انسانی بود
[ترجمه ترگمان]در بیرون، باران بی رحمانه شروع به باریدن کرد، با نوعی شرارت آمیز که تماما انسانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The everlasting verdure of Milton's laurels has nothing to fear from the blasts of malignity.
[ترجمه گوگل]سرسبزی همیشگی لورهای میلتون هیچ ترسی از انفجارهای بدخواهی ندارد
[ترجمه ترگمان]The ابدی laurels میلتون چیزی برای ترسیدن از انفجارهای شرارت ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The frequency of envy makes it so familiar that it escapes our notice; nor do we often reflect upon its turpitude or malignity, till we happen to feel its influence.
[ترجمه گوگل]فراوانی حسادت آن را چنان آشنا می کند که از چشم ما دور می شود ما اغلب در مورد بدجنسی یا بدی آن فکر نمی کنیم، تا زمانی که تأثیر آن را احساس کنیم
[ترجمه ترگمان]فراوانی حسد باعث می شود که آن قدر آشنا باشد که از توجه ما پنهان بماند؛ و نه ما اغلب بر روی turpitude و malignity آن متمرکز می شویم تا وقتی که اثر آن را احساس کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And if your Magnificence will at some time turn your eyes from the summit of your height to these low places, you will learn how undeservedly I endure a great and continuous malignity of fortune.
[ترجمه گوگل]و اگر عظمت تو روزی چشمانت را از قله بلندت به این مکانهای پست بگرداند، درمی یابی که من چقدر بدبختی عظیم و مستمر را به ناحق تحمل می کنم
[ترجمه ترگمان]و اگر Magnificence شما در یک زمان چشم خود را از قله ارتفاع خود به این مناطق پایین نگاه دارید، یاد خواهید گرفت که چگونه یک مانع بزرگ و مداوم ثروت را تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Let every declamation turn upon the beauty of liberty and virtue, and the deformity, turpitude, and malignity of slavery and vice.
[ترجمه گوگل]بگذار هر سخنی بر زیبایی آزادی و فضیلت و بدشکلی و ظلم و شرارت بردگی و رذیلت باشد
[ترجمه ترگمان]بگذارید که every به زیبایی آزادی و فضیلت تبدیل شود، و نقص بدنی اش،، و شرارت برده داری و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدطینتی (اسم)
malignity

بدخیمی (اسم)
malignity

انگلیسی به انگلیسی

• wickedness, malice, desire to inflict harm or evil on another

پیشنهاد کاربران

1 -
the quality of intending to cause harm/ The word “malignity” is a noun that refers to the quality of
intending to cause harm. It can also be used to describe something that is evil in nature or effect.
...
[مشاهده متن کامل]

اسم، رسمی / خباثت، رذالت
The attack was an act of genuine malignity.
“The dictator’s malignity led to the deaths of thousands of innocent people. ”
“The politician’s speech was filled with malignity and hatred. ”
“The company’s actions were motivated by malignity and greed. ”
“The criminal’s malignity was evident in his violent behavior. ”
2 -
"malignity" is used to describe the severity of the disease and its ability to cause harm to individuals and society.
"بدخیم" برای توصیف شدت بیماری و توانایی آن در ایجاد آسیب به افراد و جامعه استفاده می شود.
“The disease spread with a malignity that was difficult to contain. ”

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/malignity
رذالت

بپرس