malignant

/məˈlɪɡnənt//məˈlɪɡnənt/

معنی: سرکش، زیان اور، خطر ناک، متمرد، پر ازار، بدخواه، بدخیم، بدطینت، صدمه رسان، کینه جو
معانی دیگر: بدجنس، بداندیش، بدسرشت، بدنهاد، بدجنسانه، شرورانه، دارای تاثیر بد، بدفرجام، نحس، زیان بخش، (پزشکی) مهلک، بدخیم (در برابر: خوش خیم benign)، طب بدخیم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: malignantly (adv.)
(1) تعریف: evil or injurious in intent, effect, or character.
مترادف: baleful, baneful, evil, injurious, malefic, maleficent, malevolent, pernicious, sinister, spiteful, venomous, virulent, wicked
متضاد: benevolent, benign, benignant
مشابه: bad, black-hearted, harmful, ominous, poison

- Malignant rumors about her husband cast a shadow over her happiness.
[ترجمه neda] شایعات شوم در مورد شوهرش برخوشبختی او سایه افکنده بود.
|
[ترجمه گوگل] شایعات بدخیم در مورد همسرش بر شادی او سایه افکند
[ترجمه ترگمان] شایعات شومی در مورد شوهرش سایه سعادت او را بر او انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: deadly or likely to cause death, as a cancerous growth.
مترادف: baneful, deadly, fatal, lethal, mortal, terminal, virulent
متضاد: benign, benignant
مشابه: cancerous, fateful, morbid, pathological, poison, toxic

- Fortunately, the tumor was not found to be malignant.
[ترجمه گوگل] خوشبختانه تومور بدخیم نبود
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه، تومور بدخیم نیافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a malignant enemy
دشمن بدخواه

2. a malignant growth under the lefteye
یک گندمه ی بدخیم زیر چشم چپ

3. a malignant tumor
آموی بدخیم

4. her malignant thoughts
اندیشه های بدجنسانه ی او

5. they believed in the malignant power of the stars
آنان به تاثیر بد ستارگان اعتقاد داشتند.

6. the tumor in his eye is malignant
غده ی درون چشم او بدخیم است.

7. the lump found in her breast is malignant
غده ای که در پستان او پیدا شده بدخیم است.

8. The process by which malignant cancer cells multiply isn't fully understood.
[ترجمه گوگل]روند تکثیر سلول های سرطانی بدخیم به طور کامل درک نشده است
[ترجمه ترگمان]فرآیندی که سلول های بدخیم در آن تکثیر می شوند به طور کامل درک نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Alexander got a malignant slander.
[ترجمه گوگل]اسکندر یک تهمت بدخیم دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]الکساندر تهمت شیطنت آمیزی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is the tumour malignant or benign?
[ترجمه گوگل]آیا تومور بدخیم است یا خوش خیم؟
[ترجمه ترگمان]آیا تومور بدخیم است یا خوش خیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She developed a malignant tumour in her breast.
[ترجمه گوگل]او یک تومور بدخیم در سینه خود ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]او یک تومور بدخیم در سینه اش ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was died of a malignant tumour.
[ترجمه گوگل]او بر اثر یک تومور بدخیم درگذشت
[ترجمه ترگمان]اون از یه تومور بدخیم مرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In humans, malignant melanoma - a cancer of the cells containing skin pigment - is a particular hazard of excess sunbathing.
[ترجمه گوگل]در انسان، ملانوم بدخیم - سرطان سلول های حاوی رنگدانه پوست - یک خطر خاص برای آفتاب گرفتن بیش از حد است
[ترجمه ترگمان]در انسان ها، سرطان بدخیم - سرطان سلول های حاوی رنگدانه های پوستی - یک خطر خاص از حمام آفتاب بیش از حد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Their use in malignant strictures provides immediate drainage, avoiding the early complications encountered with plastic stents.
[ترجمه گوگل]استفاده از آنها در تنگی های بدخیم تخلیه فوری را فراهم می کند و از عوارض اولیه استنت های پلاستیکی جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان]استفاده از آن ها در strictures بدخیم زه کشی سریع را تامین می کند و از عوارض زودرس ناشی از استنت گذاری جلوگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They removed malignant tissue from his prostate during an operation last Friday.
[ترجمه گوگل]جمعه گذشته در طی یک عمل جراحی، بافت بدخیم پروستات او را برداشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها در طی عملیاتی در جمعه گذشته بافت بدخیم را از خود دور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The increased concentration and urokinase in malignant tissues may partly explain the finding of increased concentrations of urokinase in malignant ascites.
[ترجمه گوگل]افزایش غلظت و اوروکیناز در بافت های بدخیم ممکن است تا حدی یافته های افزایش غلظت اوروکیناز در آسیت بدخیم را توضیح دهد
[ترجمه ترگمان]غلظت افزایش یافته و urokinase در بافت های بدخیم ممکن است تا حدودی علت افزایش غلظت urokinase در ascites بدخیم را توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The malignant potential of many other virus types mainly found in association with mild to moderate dysplastic smears is uncertain.
[ترجمه گوگل]پتانسیل بدخیم بسیاری از انواع ویروس های دیگر که عمدتاً در ارتباط با اسمیرهای دیسپلاستیک خفیف تا متوسط ​​یافت می شوند، نامشخص است
[ترجمه ترگمان]پتانسیل بدخیم بسیاری از انواع ویروس های دیگر عمدتا در ارتباط با mild متوسط to متوسط یافت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرکش (صفت)
wanton, randy, restive, stubborn, arrogant, rebellious, disobedient, indomitable, rebel, recalcitrant, turbulent, contumacious, froward, unyielding, insubordinate, refractory, indocile, malignant, hard-mouthed, irrepressible, inelastic, malcontent, rowdy

زیان اور (صفت)
bad, evil, detrimental, ill, maleficent, pernicious, disadvantageous, deleterious, malefic, tortious, nocuous, malignant

خطر ناک (صفت)
serious, parlous, disastrous, calamitous, grave, perilous, dangerous, hazardous, herculean, malignant, jeopardous, venturesome, venturous

متمرد (صفت)
wayward, unruly, intractable, rebellious, disobedient, fractious, contumacious, malignant, malcontent

پر ازار (صفت)
evil, hurtful, malignant

بدخواه (صفت)
sinister, malignant, malevolent

بدخیم (صفت)
malign, virulent, malignant

بدطینت (صفت)
vile, vicious, malignant

صدمه رسان (صفت)
malignant

کینه جو (صفت)
virulent, malignant, vindictive

انگلیسی به انگلیسی

• malevolent, malicious, spiteful; harmful; deadly, fatal, likely to cause death (pathology); cancerous (pathology)
a malignant disease, for example a tumour, is uncontrollable and likely to cause death.
malignant behaviour is harmful and cruel; a literary use.

پیشنهاد کاربران

cruel
harmful
کشنده
بدخیم
### Definition
** Malignant refers to something that is very harmful or dangerous, especially in the context of medical conditions like cancer, where it describes tumors that grow rapidly and spread to other parts of the body.
...
[مشاهده متن کامل]

** بدخیم به معنای چیزی است که بسیار مضر یا خطرناک است، به ویژه در زمینه شرایط پزشکی مانند سرطان، که به تومورهایی اشاره دارد که به سرعت رشد می کنند و به قسمت های دیگر بدن گسترش می یابند.
** The doctor confirmed that the tumor was malignan.
**دکتر تأیید کرد که تومور بدخیم است.
### مترادف ها؛
** spiteful, hostile, malevolent, malicious, virulent, infectious, invasive

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/malignant?q=malignant
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : malign
✅️ اسم ( noun ) : malignancy
✅️ صفت ( adjective ) : malign / malignant
✅️ قید ( adverb ) : malignantly / malignly
این کلمه صفت و رسمی هست
adjective
[more malignant; most malignant]
1 medical : very serious and dangerous : tending or likely to grow and spread in a rapid and uncontrolled way that can cause death
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a malignant [=cancerous] tumor/growth
◀️a highly malignant form of cancer
2 formal : very evil
◀️a powerful and malignant influence
۱. بدخیم ( مریضی - بیماری )
۲. شیطانی - مضر یا زیان بار - شوم - بدذات - بد
در مقابل بدخیم کلمه ی خوش خیم را داریم. کلمه ی Benign

زشت ونفرت انگیز
۱_بدخیم در برابر benign ( خوش خیم )
۲_بدجنس و آزاررسان

بپرس