male

/ˈmeɪl//meɪl/

معنی: جنس نر، نر، مردانه، مذکر، نرینه، نرین، گشن
معانی دیگر: جره، کل، نره، (گیاه شناسی) پرچم دار (staminate هم می گویند)، نرک، مردوار (در برابر: زنانه female)، ویژه ی پسران و مردان، پسر، مذکر (بیشتر می گویند: masculine)، نرگی (در برابر: مادگی)، قرار گیرنده در درون چیز دیگر (مانند دکمه در مادگی)، حیوان نر، گیاه نرک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or characteristic of the masculine sex.
مترادف: masculine, virile
مشابه: bull, macho, manful, manly

(2) تعریف: composed of those that are of the masculine sex.
مترادف: masculine
اسم ( noun )
• : تعریف: a person or animal of the masculine sex; one that fathers rather than bears offspring.
مشابه: boy, buck, bull, chap, father, gentleman, guy, lad, man, stud

جمله های نمونه

1. male chauvinism
برتر پنداری مردان

2. male lions are bulkier than female ones
نره شیرها از ماده شیرها هیکل دارترند.

3. male sex organs
اندام های تناسلی مرد یا حیوان نر

4. a male animal
حیوان نر

5. a male choir
گروه آواز مرکب از مردان

6. a male donkey
خر نر،نره خر

7. a male holly
درخت خاس پرچم دار

8. a male homosexual with effeminate mannerisms
مرد همجنس باز با اطوار زنانه

9. a male horse coupling
بست نرگی شیلنگ

10. a male lion and his mate
شیر نر و جفت او

11. a male monkey
میمون نر

12. the male mammal was structured for competition
پستاندار نر برای رقابت ساخته شده بود.

13. the male population of the city
جمعیت مردان در شهر

14. the male sex
جنس مذکر

15. a deep male voice
صدای کلفت و مردانه

16. among lions the male is bigger than the female
در میان شیران،جنس نر درشت تر از جنس ماده است.

17. persons of the male persuation
افراد جنس نر

18. he was full of male energy
او مملو بود از شور و حرارت مردانه.

19. the assailant was a thirty-year old, male caucasian
ضارب مردی سی ساله و سفیدپوست بود.

20. upon seeing the female dog, the male dog became very excited
سگ نر با دیدن سگ ماده سخت هیجان زده شد.

21. eight of the pups were beautiful, the only exception was a potbellied little male
هشت تا از توله سگ ها زیبا بودند و یگانه استثنا یک توله ی نر شکم گنده بود.

22. The bright plumage of many male birds has evolved to attract females.
[ترجمه گوگل]پرهای روشن بسیاری از پرندگان نر برای جذب ماده ها تکامل یافته است
[ترجمه ترگمان]پره ای روشن بسیاری از پرندگان نر برای جذب زنان تکامل یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Many women earn less than their male colleagues.
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان درآمد کمتری نسبت به همکاران مرد خود دارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان کم تر از همکاران مرد خود درآمد دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The male sperm fertilizes the female egg.
[ترجمه بی تو عمرا با تو هرگز] اگر مرد چیزش را فرو نکند بچه نخواهد آمد
|
[ترجمه Mobina] اسپرم مرد تخمک زن بارور میکند
|
[ترجمه گوگل]اسپرم مرد تخمک زن را بارور می کند
[ترجمه ترگمان]اسپرم مذکر از تخم مرغ مونث استفاده میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The male reproductive organs are exterior to the body.
[ترجمه گوگل]اندام های تناسلی مردانه بیرونی بدن هستند
[ترجمه ترگمان]اندام های تولید مثلی نر در خارج از بدن قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Women soldiers will join their male counterparts at the army base.
[ترجمه گوگل]سربازان زن به همتایان مرد خود در پایگاه ارتش خواهند پیوست
[ترجمه ترگمان]سربازان زن در پایگاه ارتش به همتایان مرد خود خواهند پیوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Testosterone is the male sex hormone.
[ترجمه گوگل]تستوسترون هورمون جنسی مردانه است
[ترجمه ترگمان]تستسترون \"هورمون مردانه مذکر\" - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. God is often conceived of as male.
[ترجمه گوگل]خدا اغلب به عنوان مرد تصور می شود
[ترجمه ترگمان]خداوند غالبا به عنوان یک مرد تصور می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنس نر (اسم)
johnny, male, tom

نر (اسم)
buck, male, bull, tom

مردانه (صفت)
courageous, manly, male, masculine, virile, mannish, manful

مذکر (صفت)
male, masculine

نرینه (صفت)
male, masculine, manlike

نرین (صفت)
male, masculine

گشن (صفت)
male, masculine

تخصصی

[بهداشت] نر - مذکر

انگلیسی به انگلیسی

• capital city of the maldives
person or animal of the male gender; man
of or pertaining to the male gender, masculine; made up of men
mal? is the capital of the maldives and its largest city. population: 56,000 (1990).
a male is a person or animal that belongs to the sex that cannot give birth to babies or lay eggs. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...male hamsters.
something that is male concerns or affects men rather than women.
mal? is the capital of the maldives and its largest city. population: 56,000 (1990).
mal? is the capital of the maldives and its largest city. population: 56,000 (1990).

پیشنهاد کاربران

Male means of boys or men
Male:نر، مرد، مذکر، پسر
مذکر یعنی پسران یا مردان
مرد / نر
مثال: The male lion is the king of the jungle.
شیر نر پادشاه جنگل است.
Male = جنس نر _ مذکر
Mail = پُست
Male
برای جنس مذکر بکار میاد
مَرد
male ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: جنس مذکر
تعریف: یکی از دو جنس در نوع بشر که توانایی زایش ندارد
مرد، مذکر
جنسیت مرد
هو
مرد، مذکر
مخصوص مردان
Of boys or men
پسر یا مرد
a young male person
جنس نر برای جمله های نیاز به مذکر به کار می رود

Men or boys are male, women and girls are
A cock is a male chicken
Of boys or men
جنس مذکر ، مرد، نر
برای جمع اقایان یا پسران بکار می رود

Of boys or men
آقایان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس