malapropos

/ˌmælˌæprəˈpoʊ//ˌmælˌæprəˈpəʊ/

معنی: نابجا، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی محل
معانی دیگر: بی جا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not suited to the occasion; inappropriate.
متضاد: apropos
مشابه: improper, unbecoming
قید ( adverb )
• : تعریف: at the wrong time; inappropriately.
متضاد: apropos

جمله های نمونه

1. Malapropos, controlled on Feburary 2 dimensional occurrence problem, website in succession is entered two days do not go.
[ترجمه گوگل]Malapropos، کنترل در فوریه 2 مشکل وقوع بعدی، وب سایت متوالی وارد شده است دو روز نروید
[ترجمه ترگمان]Malapropos، تحت کنترل مساله وقوع دو بعدی، وب سایت جانشین پروری وارد دو روز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Thing malapropos, the car buys the buttock to had not sat hot, drive before last face to check, was closed down.
[ترجمه گوگل]چیز malpropos، ماشین خرید باسن به حال نشسته بود داغ، رانندگی قبل از آخرین چهره برای بررسی، بسته شد
[ترجمه ترگمان]مساله malapropos، ماشین که کپل را می خرد، قبل از اینکه آخرین چهره را بررسی کند، چشمانش را بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A few regulations of the court are malapropos, did not consider the characteristic of network tort, also raised the dimension authority cost of obligee.
[ترجمه گوگل]برخی از مقررات دادگاه نادرست هستند، مشخصه جرم شبکه ای را در نظر نمی گیرند، همچنین هزینه اختیارات بعدی متعهدله را افزایش می دهند
[ترجمه ترگمان]برخی از مقررات دربار malapropos هستند، که ویژگی شبکه را در نظر نمی گیرند، بلکه هزینه اقتدار بعدی of را نیز افزایش داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Even the most mindful, meticulous, and maniacal systems administrator cannot prevent the inevitable: Hardware fails, and typically at the most malapropos time.
[ترجمه گوگل]حتی آگاه‌ترین، دقیق‌ترین و دیوانه‌ترین مدیر سیستم‌ها نمی‌توانند از امر اجتناب‌ناپذیر جلوگیری کنند: سخت‌افزار از کار می‌افتد، و معمولاً در بدترین زمان
[ترجمه ترگمان]حتی the، موشکافی، و سیستم عصبی سیستم را نمی توان از اجتناب ناپذیر بودن: سخت افزار، و به طور معمول در the زمان مورد استفاده قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Be in the United States on literary history, very few somebody can resemble Emily · Di Jinsen is alone in that way, malapropos in that way.
[ترجمه گوگل]در تاریخ ادبی در ایالات متحده باشید، تعداد کمی از افراد می توانند شبیه امیلی باشند
[ترجمه ترگمان]در تاریخ ادبی آمریکا باشید، تعداد کمی از افراد می توانند شبیه امیلی و دی Jinsen باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. From this angle for, civil administration branch gives out what have vigilant interest quite to remind right now, much rarer dot is malapropos.
[ترجمه گوگل]از این زاویه، شعبه مدیریت مدنی آنچه را که علاقه هوشیارانه کاملاً یادآوری می‌کند، در حال حاضر نشان می‌دهد، نقطه بسیار نادرتر مالاپروپوس است
[ترجمه ترگمان]از این زاویه به بعد، شاخه مدیریت مدنی آنچه را که در حال حاضر به درستی به آن ها یادآوری می کند، نشان می دهد، مقدار بسیار کم malapropos است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This problem also can become: The communal transmission of portal type whether will malapropos?
[ترجمه گوگل]این مشکل همچنین می تواند تبدیل به: انتقال اشتراکی از نوع پورتال آیا مالاپروپوس؟
[ترجمه ترگمان]این مساله همچنین می تواند به صورت زیر باشد: انتقال دسته جمعی چه نوع پورتال ممکن است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If there still is many cold tonal adornment in the home, too malapropos.
[ترجمه گوگل]اگر هنوز تزیینات رنگی سرد زیادی در خانه وجود دارد، مالاپروپوس بیش از حد است
[ترجمه ترگمان]اگر خانه پر از تن و رنگ های سرد تن در خانه باشد بیش از حد قابل پوشیدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Of course, on one hand cannot the feudal the Confucian or feudal ethical code with follow pedantry ancient time and malapropos value sense.
[ترجمه گوگل]البته، از یک سو، فئودال کنفوسیوس یا فئودالی قوانین اخلاقی با پیروی از دوران باستان و مالاپروپوس نمی تواند ارزشی قائل شود
[ترجمه ترگمان]البته، از یک سو نمی توانند اصول اخلاقی فئودالی یا فئودالی را با پیروی از فضل فروشی زمان قدیم و مفهوم ارزش malapropos، دنبال کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Should pass the industrialized strategy with old reform and malapropos experience farming system and system, restrain and eliminate price scissors, reduce farmer burden thereby.
[ترجمه گوگل]باید استراتژی صنعتی را با اصلاحات قدیمی و سیستم و سیستم کشاورزی تجربه مالاپروپو تصویب کرد، قیچی قیمت را مهار و حذف کرد، از این طریق بار کشاورز را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]باید از استراتژی صنعتی با اصلاحات قدیمی و تجربه سیستم و سیستم کشاورزی و سیستم، جلوگیری و حذف قیچی قیمت، کاهش بار کشاورز به این وسیله عبور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The electronic business affairs that with the 20 pattern that establish before New Year more and thinking superintendency change quickly, globalization competes, the likelihood is malapropos.
[ترجمه گوگل]امور تجارت الکترونیکی که با الگوی 20 گانه ای که قبل از سال نو بیشتر ایجاد می شود و نظارت فکری به سرعت تغییر می کند، جهانی شدن با هم رقابت می کند، احتمال نادرست است
[ترجمه ترگمان]مسایل تجاری الکترونیکی که با الگوی ۲۰ که قبل از سال نو ایجاد می شوند و تفکر درباره تغییر سریع، جهانی شدن رقابت می کند، احتمال malapropos است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. " Wang Feng is alluded to media, the La Gang that begins promotion formally nowadays is online the brand that already owned oneself and target, talk easily again " golden hill " some are malapropos .
[ترجمه گوگل]"وانگ فنگ به رسانه ها اشاره می شود، La Gang که تبلیغات رسمی را امروز آغاز می کند آنلاین است، نام تجاری که قبلاً خود را داشت و هدف قرار می داد، دوباره به راحتی صحبت می کنید "تپه طلایی" برخی از آنها مالاپروپوز هستند
[ترجمه ترگمان]\"وانگ فنگ\" به رسانه ها اشاره می کند، گروه لا که به طور رسمی ارتقا را آغاز می کند، نام تجاری است که در حال حاضر خود و هدف را در اختیار دارد و به راحتی با \"تپه طلایی\" برخی دیگر صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I am sorry, earnest tell you, this is a little malapropos.
[ترجمه گوگل]متاسفم، صادقانه به شما می گویم، این یک سوء استفاده کوچک است
[ترجمه ترگمان]ببخشید، جدی می گویم، این یک خرده malapropos است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نابجا (صفت)
aberrant, improper, malapropos

نا بهنگام (صفت)
malapropos, unseasonable, inopportune, untimely, anachronistic, anachronous, premature, immature, precocious, ill-timed

نا مناسب (صفت)
improper, malapropos, incompatible, foreign, inappropriate, inopportune, incommensurate, inapt, inutile, timeless, infelicitous, untoward, unfit, unsuitable, ill-sorted, unapt, inapplicable, incompetent, irrelative, maladapted, unrighteous, unhandsome, unmeet

بی موقع (صفت)
malapropos, off, inappropriate, unseasonable, inopportune, untimely, inapposite, ill-timed, tideless

بی محل (صفت)
malapropos

انگلیسی به انگلیسی

• something inappropriate, something inopportune, something that is unsuited to the occasion
inappropriate, unsuitable, not at the proper time
inappropriately, unsuitably, in an untimely manner

پیشنهاد کاربران

بپرس