maladroit

/ˌmæləˌdrɔɪt//ˈmælədroɪt/

معنی: زشت، ناهنجار، ناشی، بی دست و پا، بی مهارت
معانی دیگر: خام دست، دست و پا چلفتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: maladroitly (adv.), maladroitness (n.)
• : تعریف: not skillful; clumsy; tactless.
مترادف: clumsy, inept, unskillful
متضاد: adroit, skillful
مشابه: artless, awkward, crude, gauche, ham-handed, heavy-handed, tactless, ungainly, unhandy

- The senator is under pressure to apologize for her maladroit remarks about women on welfare.
[ترجمه گوگل] این سناتور تحت فشار است تا به خاطر اظهارات ناشایست خود در مورد زنان در بخش رفاه عذرخواهی کند
[ترجمه ترگمان] سناتور تحت فشار است تا از سخنان maladroit درباره رفاه زنان عذرخواهی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Both parties are unhappy about the maladroit handling of the whole affair.
[ترجمه گوگل]هر دو طرف از مدیریت نابخردانه کل ماجرا ناراضی هستند
[ترجمه ترگمان]هر دو حزب از دست دادن کل ماجرا ناراحت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She can be a little maladroit in social situations.
[ترجمه گوگل]او می تواند در موقعیت های اجتماعی کمی بد اخلاق باشد
[ترجمه ترگمان]او می تواند در شرایط اجتماعی کمی maladroit باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A bothersome creature, willing, cheerful, purposeful, maladroit.
[ترجمه گوگل]موجودی آزاردهنده، مشتاق، شاد، هدفمند، بداخلاق
[ترجمه ترگمان]موجودی پر جنب و جوش، شاد، جذاب، هدفمند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The young man's maladroit remarks about the hostess embarrassed everyone at the party.
[ترجمه گوگل]اظهارات نابخردانه مرد جوان در مورد مهماندار باعث شرمساری همه حاضران در مهمانی شد
[ترجمه ترگمان]حرف های او درباره خانم میزبان که همه را در جشن گرفته بود اظهار تاسف می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. That waiter is so maladroit that he dropped the ashtray into my soup.
[ترجمه گوگل]آن گارسون آنقدر بداخلاق است که زیرسیگاری را در سوپ من انداخت
[ترجمه ترگمان]این پیشخدمت آنقدر احمق است که زیر سیگاری را توی سوپ من انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The chairman was criticized for his maladroit handing of the press conference.
[ترجمه گوگل]رئیس به دلیل ارائه بداخلاقی در کنفرانس مطبوعاتی مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]رئیس کمیته به خاطر سپردن روزنامه نگاران به کنفرانس خبری مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A maladroit movement of his hand caused the car to swerve.
[ترجمه گوگل]حرکت بد دست او باعث انحراف ماشین شد
[ترجمه ترگمان]حرکت maladroit از دستش باعث شد اتومبیل از مسیر منحرف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Out of which maladroit delay sprang anxieties, disappointments, shocks, catastrophes, and passing-strange destinies.
[ترجمه گوگل]از آن تأخیر ناخوشایند، اضطراب ها، ناامیدی ها، شوک ها، فجایع و سرنوشت های عجیب و غریب ناشی شد
[ترجمه ترگمان]بیرون از آن، نگرانی ها، disappointments، shocks، سوانح، وقایع عجیب و غریب از آن بیرون می جستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His handling of the negotiations was maladroit.
[ترجمه گوگل]مدیریت او در مذاکرات بداخلاقی بود
[ترجمه ترگمان]طرز برخورد او با مذاکرات maladroit بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Blue Joe knows 14-year-old human still one maladroit age certainly, where can be on a diet, can't even obtain furious for of the words of blue Yu for well.
[ترجمه گوگل]بلو جو می داند که یک انسان 14 ساله هنوز یک سن ناتوان است، مطمئناً جایی که می تواند در رژیم غذایی باشد، حتی نمی تواند از کلمات یو آبی به خوبی عصبانی شود
[ترجمه ترگمان]جو آبی، انسان ۱۴ ساله را که هنوز هم سن و سال دارد می داند، جایی که می تواند در رژیم غذایی باشد، حتی نمی تواند به خاطر کلمات آبی \"یو\" عصبانی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some of his first interviews with the press were rather maladroit.
[ترجمه گوگل]برخی از اولین مصاحبه های او با مطبوعات نسبتاً بداخلاقی بود
[ترجمه ترگمان]برخی از اولین مصاحبه ها با مطبوعات نسبتا ساده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The journey's scarcely begun when he discovers a stowaway: Russell, a chubby, maladroit Wilderness Explorer Scout who's out to earn his Elderly Assistance Badge.
[ترجمه گوگل]سفر به سختی آغاز می شود زمانی که او یک غارباز را کشف می کند: راسل، یک پیشاهنگ کاوشگر وحشی چاق و بد اخلاق که می خواهد نشان کمک به سالمندان خود را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]سفر به ندرت شروع می شود که او یک stowaway بار کشف کرد: راسل، یک ماشین chubby که بیرون آمده بود تا Elderly را به او نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A mix of live action and CG animation, the story starts in the Middle Ages, when the maladroit sorcerer Gargamel (Hank Azaria) finally discovers the location of Smurf Village.
[ترجمه گوگل]ترکیبی از اکشن زنده و انیمیشن CG، داستان از قرون وسطی شروع می شود، زمانی که جادوگر بدسرپرست گارگامل (هنک آزاریا) سرانجام مکان دهکده اسمورف را کشف می کند
[ترجمه ترگمان]ترکیبی از انیمیشن ساز زنده و انیمیشن کامپیوتری، داستان در قرون وسطی آغاز می شود، زمانی که جادوگر maladroit (هنک Azaria)در نهایت مکان روستای Smurf را کشف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our new supervisor is clever in matters in which his predecessor was maladroit.
[ترجمه گوگل]سرپرست جدید ما در مسائلی باهوش است که سلف او در آن بداخلاقی بود
[ترجمه ترگمان]ناظر جدید ما در اموری که در آن جد او maladroit بود، زیرک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

ناهنجار (صفت)
abnormal, malformed, raucous, dissonant, rough, maladaptive, abnormous, coarse, incult, maladroit, backhand, lumpy, unkempt, scruffy, cacophonous, gruff, incondite, inelegant, uncouth, surly

ناشی (صفت)
ill, amateurish, emergent, awkward, dilettante, gauche, rube, maladroit, jackleg, laity, sequent, left-handed

بی دست و پا (صفت)
awkward, shiftless, maladroit

بی مهارت (صفت)
incapable, maladroit, bungling, fumbling, unskilled, inapt, inexperienced, unskillful, ham-handed, heavy-handed, inexpert

انگلیسی به انگلیسی

• awkward, clumsy, bungling; not skillful; tactless
something that is maladroit is done in a clumsy, awkward, or tactless way; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس