فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: maladministers, maladministering, maladministered
مشتقات: maladministration (n.)
حالات: maladministers, maladministering, maladministered
مشتقات: maladministration (n.)
• : تعریف: to handle or manage poorly, inefficiently, or corruptly.
• مشابه: misconduct
• مشابه: misconduct
- The state was maladministered during the former governor's time in office.
[ترجمه گوگل] این ایالت در زمان استانداری سابق اداره نمی شد
[ترجمه ترگمان] دولت در زمان حاکم سابق در دفتر کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دولت در زمان حاکم سابق در دفتر کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید