maladaptive


معنی: ناهنجار
معانی دیگر: ناهنجار

جمله های نمونه

1. Here, the therapist is looking for maladaptive coping strategies which can be altered at a later date in homework assignments.
[ترجمه گوگل]در اینجا، درمانگر به دنبال راهبردهای مقابله ای ناسازگاری است که می تواند در تاریخ بعدی در تکالیف خانه تغییر یابد
[ترجمه ترگمان]در اینجا، درمانگر به دنبال استراتژی های مقابله ناسازگارانه است که می تواند در یک تاریخ بعدی در تکالیف تکالیف، تغییر یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Some of these are disruptive and maladaptive or neurotic, and as a result they have been closely studied.
[ترجمه گوگل]برخی از اینها مخرب و ناسازگار یا روان رنجور هستند و در نتیجه از نزدیک مورد مطالعه قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]برخی از اینها مخرب و ناسازگاران یا عصبی هستند، و در نتیجه آن ها به شدت مورد مطالعه قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Seligman has also suggested that a maladaptive style of thinking can be learned which predisposes a person to depression.
[ترجمه گوگل]سلیگمن همچنین پیشنهاد کرده است که می توان یک سبک تفکر ناسازگار را آموخت که فرد را مستعد افسردگی می کند
[ترجمه ترگمان]او همچنین پیشنهاد داد که یک سبک شخصیتی ناسازگارانه را می توان آموخت که فرد را به افسردگی تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Fisher sees the dangers of maladaptive love in fMRI studies she's conducting of people who have been rejected by a lover and can't shake the pain.
[ترجمه گوگل]فیشر خطرات عشق ناسازگار را در مطالعات fMRI می بیند که روی افرادی انجام می دهد که توسط یک عاشق طرد شده اند و نمی توانند درد را از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]فیشر خطرات عشق ناسازگارانه را در مطالعات fMRI که توسط یک عاشق رد شده و نمی تواند درد را تکان دهد، می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Personality disorders are characterized by long-standing maladaptive ways of interacting with the world, and they are notoriously difficult to treat.
[ترجمه گوگل]اختلالات شخصیت با روش‌های ناسازگار طولانی مدت در تعامل با دنیا مشخص می‌شوند و درمان آنها بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]اختلالات شخصیت با رفتارهای ناسازگارانه طولانی از تعامل با جهان مشخص می شوند، و رفتار آن ها بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The subjects in the investigation were well-being or maladaptive pupils of grade three to grade five. They were required to describe and evaluate their self-traits.
[ترجمه گوگل]آزمودنی‌های مورد بررسی، دانش‌آموزان بهزیستی یا ناسازگار پایه سوم تا پنجم بودند از آنها خواسته شد تا ویژگی های خود را توصیف و ارزیابی کنند
[ترجمه ترگمان]موضوعات در این تحقیق به خوبی از دانش آموزان کلاس سوم تا پنجم بودند آن ها برای توصیف و ارزیابی ویژگی های خود مورد نیاز بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Forgiveness allows the individual to move past their maladaptive behaviour and focus on the upcoming examination without the burden of past acts to hinder studying.
[ترجمه گوگل]بخشش به فرد این امکان را می دهد که از رفتار ناسازگار خود عبور کند و بر امتحان آتی تمرکز کند بدون اینکه بار اعمال گذشته مانع مطالعه شود
[ترجمه ترگمان]Forgiveness به فرد اجازه می دهد تا از رفتار ناهنجار خود فراتر رود و بدون بار اقدامات گذشته بر روی امتحانات آتی تمرکز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For them procrastination is a lifestyle, albeit a maladaptive one.
[ترجمه گوگل]به تعویق انداختن کار برای آنها یک سبک زندگی است، هرچند ناسازگار
[ترجمه ترگمان]برای آن ها به تعویق اندازی، سبک زندگی است، هرچند که یک سبک شخصیتی ناسازگارانه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And the main the main effect of two maladaptive humor style, the result is just inverse.
[ترجمه گوگل]و اصلی اثر اصلی دو سبک طنز ناسازگار، نتیجه فقط معکوس است
[ترجمه ترگمان]و اصلی ترین اثر دو سبک شوخ طبعی ناهنجار، نتیجه معکوس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The first step is to identify your maladaptive thought habits.
[ترجمه گوگل]اولین قدم این است که عادات فکری ناسازگار خود را شناسایی کنید
[ترجمه ترگمان]اولین قدم شناسایی عادات تفکر ناسازگارانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In adult life, many of these scripts are maladaptive and only serve to impoverish our experience and damage us and those we love.
[ترجمه گوگل]در زندگی بزرگسالی، بسیاری از این فیلم‌نامه‌ها ناسازگار هستند و فقط تجربه ما را ضعیف می‌کنند و به ما و کسانی که دوستشان داریم آسیب می‌رسانند
[ترجمه ترگمان]در زندگی بزرگسالی، بسیاری از این نوشته ها از صفات شخصیتی ناسازگارانه استفاده می کنند و تنها برای محدود کردن تجربه ما و آسیب رساندن به ما و آن هایی که دوستشان داریم، عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. On the other hand, what psychiatrists call "maladaptive" perfectionists need to be the best at everything, and if they make a mistake, it's a crisis.
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، آنچه روانپزشکان آن را کمال گرایان «ناسازگار» می نامند، باید در همه چیز بهترین باشند و اگر اشتباه کنند، این یک بحران است
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، آنچه که روانشناسان آن را \"ناسازگاران\" می خوانند، باید در همه چیز بهترین باشند، و اگر اشتباه کنند، این یک بحران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "From an evolutionary perspective, superstitions seem maladaptive," said Kevin Abbott, biologist at Carleton University in Ottawa and co-author of a recent study published in Animal Behavior.
[ترجمه گوگل]کوین ابوت، زیست شناس دانشگاه کارلتون در اتاوا و یکی از نویسندگان مطالعه اخیر منتشر شده در Animal Behavior می گوید: «از دیدگاه تکاملی، خرافات ناسازگار به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]کوین ابوت، زیست شناس دانشگاه کارلتون در اتاوا و یکی از نویسندگان مطالعه اخیر که در رفتار حیوانات منتشر شد، گفت: \" از دیدگاه تکاملی، خرافات به ظاهر ناهنجار به نظر می رسد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For them procrastination is a lifestyle, albeit a maladaptive one. And it cuts across all domains of their life. They don't pay bills on time.
[ترجمه گوگل]به تعویق انداختن کار برای آنها یک سبک زندگی است، هرچند ناسازگار و تمام حوزه های زندگی آنها را در بر می گیرد آنها قبوض را به موقع پرداخت نمی کنند
[ترجمه ترگمان]برای آن ها به تعویق اندازی، سبک زندگی است، هرچند که یک سبک شخصیتی ناسازگارانه وجود دارد و در تمام حوزه های زندگی آن ها قطع می شود آن ها به موقع صورت حساب ها پرداخت نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The passive-aggressive child wants to please, but angry feelings push up to the surface in maladaptive ways.
[ترجمه گوگل]کودک منفعل - پرخاشگر می‌خواهد راضی کند، اما احساسات خشمگین به روش‌های ناسازگارانه ظاهر می‌شوند
[ترجمه ترگمان]کودک منفعل - مهاجم می خواهد خشنود شود، اما احساسات عصبانی به روش های ناسازگارانه به سمت سطح می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناهنجار (صفت)
abnormal, malformed, raucous, dissonant, rough, maladaptive, abnormous, coarse, incult, maladroit, backhand, lumpy, unkempt, scruffy, cacophonous, gruff, incondite, inelegant, uncouth, surly

انگلیسی به انگلیسی

• characterized by maladjustment, characterized by poor adaptation

پیشنهاد کاربران

Dysfunctional
ناکارآمد
ناسازگار، غیر انطباقی، نابهنجار، انعطاف ناپذیر، مخرب
ناسازگار؛ غیر انطباقی؛ ناپذیرفتنی
ناسازگارانه
ناسازگار، ناهمخوان، در برخی موارد ناهنجار
ناسازگار
ناسازگار - غیر انطباقی

بپرس