making

/ˈmeɪkɪŋ//ˈmeɪkɪŋ/

معنی: ترکیب، ساختمان، ساخت، مایه کامیابی
معانی دیگر: عمل ساختن، خلق، ایجاد، تولید، فرآوری، علت موفقیت، راز پیشرفت، (جمع) خمیره، استعداد، لیاقت، ویژگی های لازم، مقدار یا میزان ساخته شده در یک وهله، عایدی
making_
(انگلیس) پسوند: کننده، کن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of creating or constructing.
مشابه: fabrication, manufacture

(2) تعریف: (usu. pl.) the elements contributing to success.

- He has the makings of a leader.
[ترجمه گوگل] او استعدادهای یک رهبر را دارد
[ترجمه ترگمان] او نشانه هایی از یک رهبر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (pl.) the ingredients or elements from which something is made.
مشابه: ingredient

- makings for a cake
[ترجمه گوگل] ساخت کیک
[ترجمه ترگمان] برای یک کیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. making a sally against the besieging forces
یورش بردن بر نیروهای محاصره کننده

2. making deep cuts in the budget
کاستن از بودجه به طور اساسی

3. making friends is hard, keeping them is a fine art
دوست شدن سخت است،دوست نگه داشتن هنری ظریف است.

4. the making of that machine was not easy
ساختن آن ماشین کار آسانی نبود.

5. a policeman making his nightly rounds
پلیسی که گشت شبانه ی خود را انجام می دهد

6. he is making a mess of his own life
او دارد زندگی خود را تباه می کند.

7. he kept making futile remarks and offending the people
او مرتبا حرف های ناشیانه می زد و مردم را می رنجاند.

8. i was making a lot of noise and my mother gave me a pinch in the leg
خیلی سر و صدا می کردم و مادرم رانم را نیشگون گرفت.

9. they are making a lot of demands on my pocket
آنها انتظارات مالی زیادی از من دارند.

10. to postpone making a decision
تصمیم گیری را به بعد موکول کردن

11. toothache was making me frantic
دندان درد داشت مرا دیوانه می کرد.

12. he has been making all the important pronouncements on government policy
همه ی دستورات مهم درباره ی سیاست دولت را او می داده است.

13. he is ever making the same mistake
او پیوسته همین اشتباه را می کند.

14. mehri has the making of a good doctor
مهری استعداد این را دارد که دکتر خوبی بشود.

15. she is always making excuses for being late
او همیشه از دیر آمدن خودش عذرخواهی می کند.

16. teenage gangs are making some streets unsafe
نوجوانان عضو دستجات تبهکار امنیت برخی از خیابان ها را مختل کرده اند.

17. the art of making friends
هنر دوست یابی

18. the children were making fun of the old man
بچه ها پیرمرد را دست می انداختند.

19. the faculty of making friends
استعداد دوست یابی

20. the process of making steel
روش ساختن پولاد

21. the trick of making good pastry
شیوه ی ساختن شیرینی خوب

22. bitumen is used in making asphalt
قیر در ساختن آسفالت به کار می رود.

23. he stood still without making any movement
او بدون جنب خوردن بی حرکت ایستاد.

24. julie is apt at making toys
جولی در ساختن اسباب بازی مهارت دارد.

25. the car engine is making a funny noise
موتور ماشین صدای عجیبی می کند.

26. he has a knack of making friends
او در دوست یابی مهارت دارد.

27. i hope he keeps from making the same mistake!
امیدوارم همین اشتباه را تکرار نکند!

28. labor-intensive industries such as garment making and shoe manufacturing
صنایع کاربر مانند لباس دوزی و کفش دوزی

29. many processes enter into the making of this product
فرایندهای زیادی در ساختن این فرآورده دخالت دارد.

30. an experience that will be the making of him
تجربه ای که موجب موفقیت او خواهد بود

31. iron is the main material in making cars
در ساختن اتومبیل آهن ماده ی اصلی است.

32. they use flint and steel in making fire by percussion
آنان برای ایجاد آتش از کوبیدن سنگ چخماق به پولاد استفاده می کنند.

33. a labor pinch may be in the making
ممکن است با کمبود کارگر مواجه شویم.

34. reza is still in the hospital, but he is making progress
رضا هنوز در بیمارستان است ولی دارد بهتر می شود.

مترادف ها

ترکیب (اسم)
consolidation, conjugation, conformation, synthesis, blend, admixture, combination, composition, syntax, mixture, compound, melange, confection, structure, physique, form, feature, commixture, concoction, making, contexture, zygosis, makeup

ساختمان (اسم)
make, frame, anatomy, building, construction, structure, erection, skeleton, formation, making, mechanism, standing

ساخت (اسم)
make, performance, operation, work, job, construction, structure, workmanship, manufacture, making, manufacturing, craftsmanship, production, fabrication, framing, yielding, throughput

مایه کامیابی (اسم)
making

تخصصی

[مهندسی گاز] ساخت، ساختمان، ترکیب

انگلیسی به انگلیسی

• act of one who makes; something made, something manufactured; process of manufacturing; means by which success is achieved
the making of something is the act or process of producing it.
if a problem is of your own making, you caused it.
if something is the making of a person or thing, it is the reason that they are successful.
if you say that a person or thing has the makings of something, you mean that they seem likely to develop in that way.

پیشنهاد کاربران

می تواند به . . .
در حقوق گاهی به معنای صدور می اید
Making
بعضی اوقات به معنی در امد هم میشه
You are making a hundred dallor
شما 100 دلار در امد دارید
درست کردن
ارائه ی
استعداد، مهارت یا کارایی لازم مثال You have a makings of a soccer player
تدوین
ساختن. بنا کردن
خلق کردن. به وجود آوردند . افریدن
تشکیل دهنده
باعث شدن
ساختمان
درست کردن ، ایجاد کردن ، خلق کردن .
در حال ساختن ( حال استمراری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس