makes

جمله های نمونه

1. makes one's skin (or flesh) crawl
آدم را مشمئز می کند،چندش آور است

2. age makes no difference; all can get in
سن اهمیتی ندارد; همه می توانند داخل شوند.

3. doubt makes one think
شک انسان را به فکر می اندازد.

4. haste makes waste
شتابزدگی زیانبار است (عجله کار شیطان است).

5. he makes signed replicas of his own paintings and sells them
او از نقاشی های خود نسخه های مکرر و امضا شده تهیه می کند و می فروشد.

6. he makes the house once a week
او هفته ای یک بار خانه را مرتب می کند.

7. humidity makes wooden doors warp
رطوبت موجب می شود که درهای چوبی تاب بردارند.

8. it makes me angry the way she is always complaining
(این روش) شکایت دایمی او مرا عصبانی می کند.

9. money makes no difference but good health does
پول مهم نیست ولی تندرستی مهم است.

10. race makes no difference to me whether black or white, brown or yellow
نژاد برایم فرق نمی کند چه سیاه،سفید،قهوه ای یا زرد.

11. she makes a mean chicken soup
او آبگوشت مرغ معرکه ای می پزد.

12. swimming makes the body's muscles strong and hard
شنا گری عضلات بدن را قوی و محکم می نماید.

13. swimming makes the muscles (of the body) strong and hard
شنا عضلات بدن را قوی و محکم می نماید.

14. this makes his sixth novel
این ششمین رمان اوست.

15. what makes him tick?
علت خوب کار کردن او چیست ؟

16. absence makes the heart grow fonder
دوری و دوستی

17. it makes no odds
(انگلیس) موجب تغییرات مهمی نخواهد شد،(برای من) علی السویه است

18. might makes right
حق با کسی است که زور دارد

19. practice makes perfect
کار نیکو کردن از پر کردن است

20. . . . knowledge makes old people's hearts young
. . . . زدانش دل پیر برنا بود

21. a bird makes wing toward her nest
پرنده ای به سوی لانه ی خود پرواز می کند.

22. a smile makes every face more attractive
لبخند هر چهره ای را گیراتر می کند.

23. crumpled paper makes good kindling for the fireplace
کاغذ مچاله شده آتشزنه ی خوبی برای بخاری است.

24. her father makes a lot of dough
پدرش درآمد کلانی دارد (خوب پول در می آورد).

25. his insistence makes me tired
اصرار او مرا ناراحت می کند.

26. hot,humid weather makes me lethargic
هوای گرم و مرطوب مرا کسل می کند.

27. reckless driving makes me nervous
رانندگی بی پروا مرا عصبی می کند.

28. smoking opium makes one lazy
تریاک کشیدن آدم را تنبل می کند.

29. that beard makes him look old
ریش،او را پیر نشان می دهد.

30. the parliament makes laws and the government implements them
مجلس قانون وضع می کند و دولت آن را اجرا می کند.

31. their inefficiency makes one sick
بی عرضگی آنها آدم را دلزده می کند.

32. your decision makes sense
تصمیم شما عاقلانه است.

33. the devil makes work for idle hands
شیطان آدم بیکاره را آسان تر وسوسه می کند

34. a good teacher makes difficult things plain
معلم خوب چیزهای دشوار را آسان می کند.

35. a long lecture makes everyone sleepy
نطق طولانی همه را خواب آلود می کند.

36. my baby's smile makes my day
لبخند کودکم روز مرا روشن می کند.

37. one mangy goat makes the whole flock mangy
یک بز گر گله را گر می کند

38. too much coffee makes him jittery
(نوشیدن) قهوه ی زیاد او را عصبی می کند.

39. a teaching method that makes full allowance for individual differences
روش تدریس که ویژگی های فردی را به حساب می آورد

40. be careful lest success makes you conceited
مواظب باش موفقیت تو را دچار نخوت نکند.

41. chalk scraping a blackboard makes my hair stand on end
گچ که بر تخته ی سیاه کشیده می شود موی بدنم را سیخ می کند.

42. in his films he makes cunning use of colors and sounds
او در فیلم های خود رنگ و صدا را هنرمندانه به کار می گیرد.

43. six divided by two makes three
شش تقسیم بر دو می شود سه.

44. the irradiation of fruits makes them last longer
تابش زده سازی میوه جات دوام آنها را بیشتر می کند.

45. this kind of music makes me blue
این نوع موسیقی مرا غمناک می کند.

46. beware of the man who makes impossible promises!
از کسی که قول های غیرممکن می دهد پرهیز کن !

47. early to bed,early to rise; makes a person healthy, wealthy and wise
زود به بستر رفتن و زود از بستر برخاستن آدم را سالم و ثروتمند و عاقل می کند.

48. that esprit de corps which makes us put the common good above the individual good
آن روح همبستگی که ما را وادار می کند سود همگان را بر سود فردی ترجیح بدهیم

49. the physique of the alps makes crossing them difficult
وضع جغرافیایی کوه های آلپ عبور را مشکل می کند.

50. this plant grows quickly and makes excellent pasture for sheep
این گیاه زود رشد می کند و برای گوسفند چرامین بسیار خوبی است.

51. all work and no play makes jack a dull boy
کسی که همه اش کار می کند و تفریح ندارد به جایی نمی رسد

52. for all the difference it makes
(انگلیس) فرق کمی دارد،علی رغم توفیر کمی که دارد

53. the mere thought of his death makes me tremble
حتی فکر مرگ او هم مرا به لرزه در می آورد.

54. she slices a loaf of bread and makes several sandwiches
او یک تکه نان را می برد و چندین ساندویچ درست می کند.

55. early to bed early to rise / makes a man healthy, wealthy, and wise
(زود خوابیدن و زود برخاستن مرد را سالم و ثروتمند و عاقل می کند) سحرخیز باش تا کامروا باشی

56. the distance between our house and the supermarket makes it difficult to walk there
دوری منزل ما از فروشگاه پیاده رفتن به آنجا را مشکل می کند.

57. every time he gives money to a beggar, he makes a parade of it
هر بار که به گدا پول می دهد کاری می کند که همه بفهمند.

پیشنهاد کاربران

استفاده کردن
انجام دادن کاری
وضع می کند=makes
Parliament makes the law
پارلمان قانون را وضع می کند
درست کردن
Types
انواع
ایجاد کردن
باعث
انجام دادن کاری
It makes me happy
� Continue your life with sadness and jealousy
� Iraj was even more selfish than you
You find the long nose tilted
با غم غصه و حسادت شدید به زندگیت ادامه بدی
ایرج از سر تو خودخواه هم بیشتر بود
میفهمی دماغ دراز کج
ساختن ، درست کردن
تشکیل دادن - ساختمان
باعث شدن در کاری, باعث
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس