make something

پیشنهاد کاربران

حساب کردن_برآورد کردن
He bought 10 more, i make that 25 now!
• موفق شدن
• به چیزی رسیدن
مثال:
We wont make the play.
به نمایش نمی رسیم.
You can be back in time to make the four o'clock.
تو می تونی قبل از موعد برگردی و تا ساعت ۴ برسی.
درست کردن همه چیز

بپرس