🔸 معادل فارسی:
باعث حالت تهوع شدن / حال کسی را بد کردن / ایجاد انزجار شدید
در زبان محاوره ای:
حالمو بهم زد، تهوع گرفتم، از شدت نفرت دلم آشوب شد
🔸 تعریف ها:
1. ( احساسی – منفی ) :
... [مشاهده متن کامل]
برای توصیف واکنشی شدید از انزجار، نفرت، یا ناراحتی که به حدی می رسه که فرد احساس تهوع یا آشوب درونی می کنه
مثال: The sight of animal cruelty makes my gorge rise.
دیدن ظلم به حیوانات حالمو بد می کنه.
2. ( ادبی – استعاری ) :
در متون ادبی، برای بیان واکنش شدید احساسی نسبت به چیزی زننده یا غیرقابل تحمل
مثال: His arrogance made her gorge rise.
غرور بیش از حدش حال اون رو بهم زد.
🔸 مترادف ها:
disgust – revolt – nauseate – repulse – offend – sicken
باعث حالت تهوع شدن / حال کسی را بد کردن / ایجاد انزجار شدید
در زبان محاوره ای:
حالمو بهم زد، تهوع گرفتم، از شدت نفرت دلم آشوب شد
🔸 تعریف ها:
1. ( احساسی – منفی ) :
... [مشاهده متن کامل]
برای توصیف واکنشی شدید از انزجار، نفرت، یا ناراحتی که به حدی می رسه که فرد احساس تهوع یا آشوب درونی می کنه
مثال: The sight of animal cruelty makes my gorge rise.
دیدن ظلم به حیوانات حالمو بد می کنه.
2. ( ادبی – استعاری ) :
در متون ادبی، برای بیان واکنش شدید احساسی نسبت به چیزی زننده یا غیرقابل تحمل
مثال: His arrogance made her gorge rise.
غرور بیش از حدش حال اون رو بهم زد.
🔸 مترادف ها: