make progress


پیشرفت کردن، (حال بیمار) بهتر شدن

جمله های نمونه

1. The medical community continues to make progress in the fight against cancer.
[ترجمه گوگل]جامعه پزشکی به پیشرفت خود در مبارزه با سرطان ادامه می دهد
[ترجمه ترگمان]جامعه پزشکی به پیشرفت در مبارزه با سرطان ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We must innovate in order to make progress.
[ترجمه گوگل]برای پیشرفت باید نوآوری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید برای پیشرفت دست به نوآوری بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We perceive him wish to make progress.
[ترجمه گوگل]ما درک می کنیم که او می خواهد پیشرفت کند
[ترجمه ترگمان]ما او را می بینیم که می خواهد پیشرفت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As a leader in the Senate, you make progress by making promises others can count on.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک رهبر در سنا، با دادن قول هایی که دیگران می توانند روی آنها حساب کنند، پیشرفت می کنید
[ترجمه ترگمان]شما به عنوان یک رهبر در مجلس سنا، با وعده هایی که دیگران می توانند روی آن حساب کنند، پیشرفت می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is difficult to make progress in your career if you leave a trail of damaged relationships behind you.
[ترجمه گوگل]اگر دنباله ای از روابط آسیب دیده را پشت سر بگذارید، پیشرفت در حرفه خود دشوار است
[ترجمه ترگمان]اگر شما رد روابط آسیب دیده پشت سر خود را ترک کنید، پیشرفت در حرفه خود مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I feel that we're just beginning to make progress, and that it would be wrong to stop now.
[ترجمه گوگل]من احساس می‌کنم که ما تازه شروع به پیشرفت کرده‌ایم و توقف در حال حاضر اشتباه است
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که تازه شروع به پیشرفت کرده ایم، و حالا دیگر توقف کردن اشتباه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Then he started to make progress with simple objects in the room, rewarding each correct identification.
[ترجمه گوگل]سپس شروع به پیشرفت با اشیاء ساده در اتاق کرد و به هر شناسایی صحیح پاداش داد
[ترجمه ترگمان]سپس شروع به پیشرفت با اشیا ساده در اتاق کرد و به هر کارت شناسایی صحیح پاداش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Both leaders have promised to make progress on matters of substance.
[ترجمه گوگل]هر دو رهبر قول داده اند که در زمینه مسائل اساسی پیشرفت کنند
[ترجمه ترگمان]هر دو رهبر قول داده اند که در زمینه مسائل مادی پیشرفت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I found I was expected to make progress, entailing fast driving within the speed limits on all roads.
[ترجمه گوگل]دریافتم که از من انتظار می رود که پیشرفت کنم، که مستلزم رانندگی سریع در محدوده سرعت در همه جاده ها است
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که انتظار دارم پیشرفت کنم، و entailing در محدوده سرعت همه راه ها رانندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These renters would offer an opportunity to make progress in science and engineering research.
[ترجمه گوگل]این مستاجران فرصتی برای پیشرفت در تحقیقات علمی و مهندسی ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]این renters فرصتی را برای پیشرفت در تحقیقات علوم و مهندسی فراهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If the alliance were not seen to make progress, it might go into reverse.
[ترجمه گوگل]اگر دیده نمی شد که اتحاد پیشرفت کند، ممکن است برعکس شود
[ترجمه ترگمان]اگر این وصلت تا به حال دیده نمی شد، ممکن بود دنده عقب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They can make progress in no other way.
[ترجمه گوگل]آنها به هیچ وجه نمی توانند پیشرفت کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به هیچ وجه پیشرفت نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You make progress on the goals, and your supervisor stays involved to monitor and reward your progress.
[ترجمه گوگل]شما در اهداف پیشرفت می کنید، و سرپرست شما برای نظارت و پاداش دادن به پیشرفت شما درگیر می شود
[ترجمه ترگمان]شما پیشرفت را در اهداف خود انجام می دهید و ناظر شما برای نظارت و پاداش دادن به پیشرفت شما درگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Furthermore, it will make progress of nativization study on instructional design.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، باعث پیشرفت مطالعه بومی سازی در طراحی آموزشی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، پیشرفت مطالعات nativization بر روی طراحی آموزشی را به دست خواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But for such contacts and consultations to make progress, I think what's important for Dalai Lama is to have sincerity, otherwise no substantiative results can be made.
[ترجمه گوگل]اما برای این که چنین تماس‌ها و رایزنی‌ها پیشرفت کنند، فکر می‌کنم آنچه برای دالایی لاما مهم است داشتن صداقت است، در غیر این صورت نمی‌توان نتیجه‌ای اساسی گرفت
[ترجمه ترگمان]اما برای چنین تماس ها و رایزنی ها برای پیشرفت، من فکر می کنم برای دالایی لاما مهم است، در غیر این صورت هیچ نتیجه ای حاصل نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• progress, advance, move forward

پیشنهاد کاربران

☆ دقت شود وقتی این عبارت به معنی ( پیشرفت کردن در کار یا درس یا. . . ) به کار می رود، با حرف اضافه ی with همراه می شود.
Ex. With just a little effort, Tina managed to make great progress with her studies
تنها با اندکی تلاش، تینا موفق شد در درس هایش به پیشرفت شایانی دست یابد.
پیش روی کردن
پیشرفت کردن
جلو رفتن در کار یا فعالیت

بپرس