make one's mark

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
اثر گذاشتن / نامی از خود به جا گذاشتن / جا افتادن
در زبان محاوره ای:
خودشو ثابت کرد، ردپاشو گذاشت، معروف شد، اسم دار شد
________________________________________
🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( استعاری – موفقیت شخصی ) :**
انجام کاری چشم گیر یا ماندگار که باعث شناخته شدن فرد در یک زمینه خاص می شود
مثال: She made her mark in the fashion world.
در دنیای مد، اسم دار شد.
2. ** ( فرهنگی – تأثیر اجتماعی ) :**
بر جای گذاشتن تأثیر مثبت یا ماندگار در جامعه، هنر، سیاست یا آموزش
مثال: He made his mark on education reform.
روی اصلاحات آموزشی اثر گذاشت.
3. ** ( شخصی – با ویژگی خاص ) :**
با استفاده از مهارت، شخصیت، یا سبک خاصی تأثیر گذاشت
مثال: They made their mark with bold storytelling.
با داستان گویی جسورانه شون جا افتادن.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
leave a legacy – stand out – make an impact – establish oneself – rise to prominence

اثری از خود به جا گذاشتن
اثر گذار بودن ،
He made his mark as a pianist in the 1920s.
او اثر گذار بود به عنوان یک پیانیست در دهه ی ۱۹۲۰ ( برجسته بود )
He has left his mark on baseball history.
او اثر خودش را گذاشت در تاریخ بسکتبال ( موفق و مشهور شد )
To do something that allows one to receive appropriate
خودی نشون دادن یا خود را به بقیه ثابت کردن