make one's head spin

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
- سر کسی گیج رفت
- گیج و منگ کردن
- حیرت زده کردن
- سرسام آور بودن
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :**
...
[مشاهده متن کامل]

به معنای ایجاد احساس گیجی یا منگی در کسی، معمولاً به خاطر سرعت، پیچیدگی یا شدت یک تجربه.
مثال: The roller coaster made my head spin.
ترن هوایی سرم را گیج کرد.
2. ** ( استعاری – کاربردی ) :**
برای توصیف شرایطی که آن قدر پیچیده یا غیرمنتظره است که فرد نمی تواند به راحتی آن را پردازش کند.
مثال: The complicated instructions made her head spin.
دستورالعمل های پیچیده او را گیج کرد.
3. ** ( فرهنگی – مثبت/منفی ) :**
گاهی برای بیان شدت هیجان یا شگفتی به کار می رود، نه فقط گیجی.
مثال: His sudden success made everyone’s head spin.
موفقیت ناگهانی اش همه را حیرت زده کرد.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
confuse – bewilder – astonish – overwhelm – dazzle