از پسش برآمدن، با موفقیت تمام کردن، رسیدن، دوام آوردن تا آخر
It was a tough race, but I made it to the end.
مسابقه سختی بود، ولی تا پایانش دوام آوردم/رسیدم.
I didn’t think I could make it to the end of the movie, it was too boring.
... [مشاهده متن کامل]
فکر نمی کردم تا آخر فیلم را دوام بیاورم، خیلی خسته کننده بود.
We just need to make it to the end of the month without running out of money.
فقط باید تا آخر ماه را سر کنیم بدون این که پولمان تمام شود.
مسابقه سختی بود، ولی تا پایانش دوام آوردم/رسیدم.
... [مشاهده متن کامل]
فکر نمی کردم تا آخر فیلم را دوام بیاورم، خیلی خسته کننده بود.
فقط باید تا آخر ماه را سر کنیم بدون این که پولمان تمام شود.
به پایان رساندن - تمام کردن