حالی کردن
کسی را روشن کردن ( مثلا بذار روشنت کنم )
کسی را روشن کردن ( مثلا بذار روشنت کنم )
چیزی را به کسی فهماندن
کسی را حالی کردن
واضح کردن چیزی
کسی را حالی کردن
واضح کردن چیزی
شیرفهم کردن
فهماندن
روشن سازی کردن
واضح کردن
فهماندن
روشن سازی کردن
واضح کردن
واضح بیان کردن ( مطلب یا موضوعی برای کسی ) , روشن ساختن یا شفاف نمودن ( مطلبی , موضوعی, چیزی برای کسی ) .
صریحاً گفتن
صراحتاً بیان کردن
صراحتاً بیان کردن
شفاف سازی - مشخص کردن
شیرفهم کردن
روشن ساختن، روشن سازی، فهماندن
واضح کردن چیزی, قابل فهم کردن چیزی