همیشه کاری را انجام دادن یا مواظب بودن که اون کار را انجام بدهی
... [مشاهده متن کامل]
اون همیشه رسید خریدهایش را نگه می دارد
او هر هفته به مادربزرگش زنگ می زند .
من همیشه قبل از خواب مسواک می زنم .
بقول دوستمون من همیشه قبل از، از خونه خارج شدن گاز را چک می کنم
خود را ملزم به انجام کاری دانستن
اطمینان دادن: ensure
توجه خاصی داشتن به انجام یه کاری ( معمولا یه سنت یا یه رفتار پسندیده ) که سعی میشه همه اون رو رعایت بکنند مثل یک قانون.
My family and i have made it a point to have at least one meal together.
Break a leg guys