make for

/meɪk fɔr//meɪk fɔː/

1- بسوی جایی حرکت کردن، عازم شدن 2- حمله کردن به، برسرکسی ریختن 3- تمایل داشتن به

جمله های نمونه

1. What should I make for dinner?
[ترجمه مانی] برای شام چه باید درست کنم؟
|
[ترجمه گوگل]شام چی درست کنم؟
[ترجمه ترگمان]واسه شام چی درست کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Mom, what did you make for dinner?
[ترجمه مانی] مامان، برای شام چه درست کردی؟
|
[ترجمه سارا دهبان] مامان برای شام چه چیزی میخواهی درست کنی؟
|
[ترجمه g] مامان، برای شام چه چیزی درست کردی؟
|
[ترجمه گوگل]مامان شام چی درست کردی؟
[ترجمه ترگمان]مامان، واسه شام چی درست کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The great disparity between the teams did not make for an entertaining game.
[ترجمه SAJE] اختلاف بزرگ بین تیم ها نتیجه اش یک بازی سرگرم کننده نبود.
|
[ترجمه گوگل]اختلاف زیاد بین تیم ها باعث ایجاد یک بازی سرگرم کننده نشد
[ترجمه ترگمان]اختلاف بزرگ بین تیم ها برای یک بازی سرگرم کننده صورت نگرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'll make for the door - cover me, will you?
[ترجمه مانی] به سمت در می روم - مرا پوشش بده، باشه؟
|
[ترجمه گوگل]من برای در درست می کنم - مرا بپوشان، می کنی؟
[ترجمه ترگمان]در را باز می کنم و می گویم: من رو پوشش بده، باشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This incident will make for better understanding between them.
[ترجمه گوگل]این اتفاق باعث ایجاد تفاهم بهتر بین آنها می شود
[ترجمه ترگمان]این اتفاق باعث درک بهتر بین آن ها خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Both teams are on good form, which should make for a great game.
[ترجمه گوگل]هر دو تیم در فرم خوبی هستند که باید یک بازی عالی را رقم بزند
[ترجمه ترگمان]هر دو تیم شکلی خوب دارند که باید بازی بزرگی انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Constant arguing doesn't make for a happy marriage.
[ترجمه گوگل]دعوای مداوم باعث ازدواج شاد نمی شود
[ترجمه ترگمان]مشاجره دائمی باعث ازدواج شاد نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's getting late; we'd better turn and make for home.
[ترجمه گوگل]داره دیر میشه؛ بهتر است برگردیم و برای خانه آماده شویم
[ترجمه ترگمان]دارد دیر می شود؛ بهتر است برگردیم و به خانه برگردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Statistics on unemployment levels hardly make for scintillating reading.
[ترجمه گوگل]آمارهای مربوط به سطح بیکاری به سختی می تواند خوانش هیجان انگیزی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]آمار مربوط به سطح بیکاری به سختی می تواند در حال مطالعه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The plan might make for the friends.
[ترجمه گوگل]این طرح ممکن است برای دوستان ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]این نقشه ممکن است برای دوستان مفید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Having faster computers would make for a more efficient system.
[ترجمه گوگل]داشتن رایانه های سریع تر، سیستم کارآمدتری را ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]داشتن کامپیوترهای سریع تر باعث ایجاد یک سیستم کارآمدتر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It could only make for bad blood between the Li clan and himself and shatter the age-old ties between their families.
[ترجمه گوگل]این فقط می تواند باعث ایجاد خون بد بین قبیله لی و خودش شود و پیوندهای قدیمی بین خانواده های آنها را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]تنها کاری که می توانست بکند این بود که خون بد بین قبیله لی و خودش ایجاد کند و پیوندهای قدیمی سنی بین خانواده های آن ها را درهم بشکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Today's tourists naturally make for Dorchester and its surrounding villages.
[ترجمه گوگل]گردشگران امروزی به طور طبیعی دورچستر و روستاهای اطراف آن را می سازند
[ترجمه ترگمان]گردشگران امروزی به طور طبیعی برای دور چس تر و روستاهای اطراف خود می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have mentioned particular examples of qualities that make for high survival value among memes.
[ترجمه گوگل]من نمونه های خاصی از ویژگی هایی را ذکر کرده ام که ارزش بقای بالایی در میان میم ها ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]من مثال های خاصی از ویژگی هایی که برای ارزش زنده ماندن در میان مم می سازند را ذکر کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But external threats can make for improbable subdivision bedfellows.
[ترجمه گوگل]اما تهدیدهای خارجی می‌توانند برای همتایان فرعی غیرمحتمل ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]اما تهدیدهای خارجی می توانند به هم کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حقوق] حمایت کردن، پشتیبانی کردن، تأیید کردن، به نفع طرفی حکم دادن

انگلیسی به انگلیسی

• go in the direction of; attack; bring forward, assist

پیشنهاد کاربران

پیش به سوی
به درد ( چیزی ) خوردن، ( به چیزی ) کمک کردن
راه خود را سمت جایی گرفتن
مثلا میگیم راهشو گرفت سمت خونه
تمایل داشتن
یک راست رفتن به . . .
یک کله رفتن به
I think it’s time we made for home.
من فکر می کنم وقتش است که یک راست برویم خانه.
make for sth: کمک کردن به؛ مؤثر بودن در؛ موجب . . . . بودن؛ باعث . . . . شدن
نتیجه بخش بودن، منتج شدن، نتیجه دادن
بسوی جایی حرکت کردن
She pushed blindly past him and made for the door
کورکورانه تنه زدن و هل دادن و حرکت کردن به سمت درب
حرکت کردن به طرف . . .

سوق دادن
اصرار بر انجام کاری
غیر رسمی: خوراکِ . . . بودن
it makes for flying: خوراکِ پروازه
پیش رفتن به سوی

سوق دادن به سمت یا سوی چیزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس