make do

/ˈmeɪkduː//meɪkduː/

با آنچه که در دسترس است کاری را انجام دادن، با کم ساختن، چاره موقتی، وسیله، تدبیر

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to manage, despite insufficiencies or adversity.
مترادف: cope, get along, manage
مشابه: carry on, muddle through, scratch, shift

- We made do with one small meal per day.
[ترجمه میلاد] ما با یک میان وعده کوچک در روز سر میکنیم
|
[ترجمه گوگل] ما به یک وعده غذایی کوچک در روز بسنده کردیم
[ترجمه ترگمان] ما هر روز با یک وعده غذا کوچک انجام می دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. For many people, make do and mend was a harsh reality.
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از مردم، انجام دادن و اصلاح یک واقعیت تلخ بود
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از مردم، ایجاد و اصلاح یک واقعیت سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I usually make do with a cup of coffee for breakfast.
[ترجمه گوگل]من معمولا برای صبحانه به یک فنجان قهوه بسنده می کنم
[ترجمه ترگمان]معمولا برای صبحانه یک فنجان قهوه درست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Viewers will have to make do with tired re-runs and second-rate movies.
[ترجمه گوگل]بینندگان باید با بازپخش خسته و فیلم های درجه دو بسنده کنند
[ترجمه ترگمان]بینندگان مجبور خواهند بود که کاره ای خسته و دوم را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Those inside are left to make do as best they can in a community isolated from the rest of the world.
[ترجمه گوگل]کسانی که در داخل هستند رها می شوند تا در جامعه ای جدا شده از بقیه جهان به بهترین شکل ممکن عمل کنند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که در داخل هستند تنها کاری که می توانند بکنند این است که در یک جامعه منزوی از بقیه دنیا انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But we had had to make do with black crepe paper, which was the next best thing.
[ترجمه گوگل]اما مجبور بودیم به کاغذ کرپ سیاه بسنده کنیم که بهترین چیز بعدی بود
[ترجمه ترگمان]اما مجبور بودیم از کاغذ کرپ سیاه استفاده کنیم که بهترین چیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Since this is simply not possible, most must make do with short stints before being sent elsewhere.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که این امر به سادگی امکان پذیر نیست، بیشتر آنها باید قبل از اعزام به جای دیگر به دوره های کوتاه مدت بسنده کنند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که این کار به سادگی امکان پذیر نیست، اغلب باید قبل از اینکه به جای دیگری فرستاده شوند، این کار را با محدودیت های کوتاه مدت انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Students must make do with two exercise books for the entire year.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان باید برای تمام سال به دو دفترچه تمرین بسنده کنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان باید برای کل سال با دو کتاب تمرین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Make do with the absolute minimum.
[ترجمه گوگل]به حداقل های مطلق بسنده کنید
[ترجمه ترگمان]با حداقل مطلق کار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I had to make do with stewing the old tea leaves.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم به خورش برگ های چای کهنه بسنده کنم
[ترجمه ترگمان]مجبور بودم با آن برگ های چای کهنه درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For several years, the family was forced to make do with just the bare necessities.
[ترجمه گوگل]چند سالی بود که خانواده مجبور بودند فقط به مایحتاج خود بسنده کنند
[ترجمه ترگمان]برای چند سال، خانواده مجبور شدند فقط با نیازهای ابتدایی کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Leiser had to make do with Helsinki, where other record companies also sent representatives.
[ترجمه گوگل]لیزر مجبور شد به هلسینکی بسنده کند، جایی که سایر شرکت های ضبط نیز نمایندگانی را فرستادند
[ترجمه ترگمان]Leiser باید این کار را با هلسینکی انجام دهد، در حالی که شرکت های ضبط دیگر نیز نمایندگانی را به هلسینکی فرستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'd just as soon make do with a packed lunch.
[ترجمه گوگل]من به همین زودی به یک ناهار بسته بندی شده بسنده می کنم
[ترجمه ترگمان]به زودی ناهار را با یک ناهار پر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In Darcy's Utopia we will make do with listening to the radio.
[ترجمه گوگل]در اتوپیای دارسی ما به گوش دادن به رادیو بسنده می کنیم
[ترجمه ترگمان]در نظام تصوری دار سی با گوش دادن به رادیو این کار را خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is requested to make do with a sum of money.
[ترجمه گوگل]از او خواسته می شود که به مبلغی اکتفا کند
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شده است که با مبلغی پول این کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Others will have to make do with deliveries in the tens or hundreds depending on who they are.
[ترجمه گوگل]دیگران باید بسته به اینکه چه کسی باشند، به تحویل ده ها یا صدها بسنده کنند
[ترجمه ترگمان]افراد دیگر باید بسته به این که چه کسی هستند، در حدود ده یا صدها نفر را تحویل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• be satisfied with what there is, get along, get by, manage

پیشنهاد کاربران

This phrase is used to describe the act of managing or coping with what is available, even if it is not ideal or sufficient.
مدیریت یا مقابله کردن با آنچه در دسترس است، حتی اگر ایده آل یا کافی نباشد
...
[مشاهده متن کامل]

گذران کردن
مثال؛
For instance, if someone is missing an ingredient while cooking, they might say, “I’ll have to make do with what I have. ”
In a situation with limited resources, someone might say, “We don’t have enough chairs, so we’ll have to make do with the ones we have. ”
In a challenging environment, someone might say, “We’re short on supplies, but we’ll have to make do and find creative solutions. ”

گذران کردن
Managing with something that isn’t as good as you would like
قناعت کردن
گذاره کردن ( با حداقل‎ها )
زندگی را با چیزی سر کردن یا گذراندن
خود را با شرایط وفق دادن، با شرایط ساختن
example:honey stop complaining, we just have to make do here.
عزیزم، نق نزن، ما فقط باید با شرایط اینجا بسازیم
we have to make do with evaluating contrasting positions= باید به اندک ارزیابی دیدگاه های متضاد بسازیم
با پیزی گذروندن و ساختن

بپرس