make amends

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to try to satisfy someone for offensive or injurious behavior, as with an apology.
مترادف: apologize, atone
مشابه: compensate, recompense, repay

جمله های نمونه

1. How can I ever make amends for ruining their party?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم برای خراب کردن مهمانی آنها جبران کنم؟
[ترجمه ترگمان]چطور میتونم جبران خراب کردن مهمونی اونا رو جبران کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She tried to make amends by inviting him out to dinner.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با دعوت او برای شام، جبران کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با دعوت او را به شام دعوت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He seized the chance to make amends for his behavior.
[ترجمه گوگل]او از این فرصت استفاده کرد تا رفتار خود را جبران کند
[ترجمه ترگمان]او این فرصت را غنیمت شمرد تا رفتارش را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I wanted to make amends for the worry I've caused you.
[ترجمه گوگل]می خواستم نگرانی هایی را که برایت ایجاد کرده ام جبران کنم
[ترجمه ترگمان]می خواستم جبران این نگرانی را که به تو کردم جبران کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He wanted to make amends for causing their marriage to fail.
[ترجمه گوگل]او می خواست جبران کند که باعث شکست ازدواج آنها شده است
[ترجمه ترگمان]می خواست جبران این ازدواج را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She is trying to make amends for her marriage not being sanctified.
[ترجمه گوگل]او در تلاش است تا به خاطر تقدیس نشدن ازدواجش جبران کند
[ترجمه ترگمان]اون داره سعی می کنه که این ازدواج رو جبران کنه نه اینکه قبول کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She tried to make amends for what she had said to her mother by buying her some flowers.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با خریدن چند گل به مادرش گفته هایش را جبران کند
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد آنچه را که به مادرش گفته بود با خریدن یک گل برای مادرش جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This country refuses stubbornly to make amends for its past war crimes.
[ترجمه گوگل]این کشور سرسختانه از جبران جنایات جنگی گذشته خود سر باز می زند
[ترجمه ترگمان]این کشور لجوجانه انکار می کند که به خاطر جنایات جنگی گذشته اش جبران خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It made him wish to make amends for his former unkindness to the boy.
[ترجمه گوگل]این باعث شد که بخواهد بی مهری سابقش با پسر را جبران کند
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست unkindness را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But I must, you are right, make amends for that.
[ترجمه گوگل]اما من باید، حق با شماست، آن را جبران کنم
[ترجمه ترگمان]اما باید بگویم حق با تو است، جبران آن را بکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And I wished to make amends a little.
[ترجمه گوگل]و من آرزو داشتم کمی جبران کنم
[ترجمه ترگمان]و می خواستم کمی جبران کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Perhaps he sensed an opportunity to make amends for his behaviour in 182
[ترجمه گوگل]شاید او فرصتی را احساس کرد تا رفتار خود را در سال 182 جبران کند
[ترجمه ترگمان]شاید این فرصت را یافته بود که رفتار خود را در ۱۸۲ سالگی جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What could he do to make amends?
[ترجمه گوگل]چه کاری می توانست انجام دهد تا جبران کند؟
[ترجمه ترگمان]چه کاری از دستش بر می آمد که جبران کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We want to make amends to them.
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم آنها را جبران کنیم
[ترجمه ترگمان] ما می خوایم جبران اونها رو بکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was trying desperately hard to make amends, she thought.
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که او به شدت تلاش می کرد تا جبران کند
[ترجمه ترگمان]باخود گفت: سخت تلاش می کرد که جبرانش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• atone for a sin, make up for a wrongdoing

پیشنهاد کاربران

معنی فارسی: جبران کردن، تلافی کردن، ( کار اشتباهی را ) اصلاح کردن
English definition: to do something for someone in order to show that you are sorry for something wrong or unfair that you have done
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
He apologized to his friend to make amends for his mistake.
او برای جبران اشتباهش از دوستش عذرخواهی کرد.

جبران خسارت
Example: you should make amend, you conned me
Phrasal verb :
Make amends by doing sth
Make amends for sth
جبران کردن ( انجام کاری خوب برای نشان دادن اینکه بابت انجام کاری در گذشته، پشیمان و شرمسار هستید )
به عنوان نمونه :
1 - She tried to make amends by inviting him out to dinner
...
[مشاهده متن کامل]

2 - I wanted to make amends for the worry I've caused you

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/amends
I promise to make amends
قول می دهم جبران کنم.
put ( something ) right=To fix, correct, or make amends for something
از دل کسی در آوردن
, you behaved so angrily with her
go and make amends
تو خیلی با عصبانیت باهاش رفتار کردی, برو از دلش در بیار!
to do something to correct a mistake that one has made or a bad situation that one has caused
اشتباه خود را جبران کردن
رفتار/کار گذشته خود را جبران کردن/اصلاح کردن

جبران مافات کردن، تلافی کردن
حلالیت طلبیدن

بپرس