make a trade off

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی: مصالحه کردن – یکی رو فدای دیگری کردن – انتخاب بین دو گزینه – معامله ی متقابل
در زبان محاوره ای: یه چیز رو می دی تا یه چیز دیگه بگیری، از یه چیزی می گذری واسه یه چیز بهتر
🔹 مترادف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

compromise – balance – exchange – give and take – negotiate
🔹 مثال ها:
She made a trade - off between working fewer hours and earning less money.
بین کمتر کار کردن و درآمد کمتر یکی را انتخاب کرد.
In buying the apartment, we had to trade off space for location.
موقع خرید آپارتمان، فضا رو فدای موقعیت کردیم.
The team traded off some features to make the product more affordable.
تیم بعضی ویژگی ها رو حذف کرد تا محصول مقرون به صرفه تر بشه.