make a mess of

جمله های نمونه

1. Many people make a mess of handling money.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم با مدیریت پول دچار مشکل می شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم با پول سروکار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Again like Getty, she managed to make a mess of her personal relationships.
[ترجمه گوگل]دوباره مانند گتی، او موفق شد روابط شخصی خود را به هم بزند
[ترجمه ترگمان]او دوباره مانند گتی ایماژ)توانست روابط شخصی خود را به هم بریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If I make a mess of it that woman is going to be so glad.
[ترجمه گوگل]اگر من آن را به هم بریزم، آن زن بسیار خوشحال خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اگر کاری کنم که این زن خیلی خوشحال خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Most people make a mess of handling money.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم با مدیریت پول دچار مشکل می شوند
[ترجمه ترگمان]اغلب مردم با پول سروکار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When we pollute and deforest and make a mess of the ecological web, we're taking out mortgages on the Earth that we can't pay back — and those loans will come due.
[ترجمه گوگل]وقتی ما آلودگی و جنگل زدایی می کنیم و شبکه زیست محیطی را به هم می ریزیم، وام های رهنی روی زمین می گیریم که نمی توانیم آن ها را پس بدهیم - و این وام ها سررسید خواهند شد
[ترجمه ترگمان]وقتی که ما pollute و deforest را آلوده می کنیم و یک تار از شبکه اکولوژیکی می سازیم، وام های خود را بر روی زمین می گیریم که نمی توانیم بازپرداخت کنیم - و این وام ها به خاطر آن تامین خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You're sure to make a mess of things and come back, the Leys always do.
[ترجمه گوگل]مطمئناً همه چیز را به هم می‌زنید و برمی‌گردید، لی‌ها همیشه این کار را می‌کنند
[ترجمه ترگمان]مطمئن باشید که کارها را خراب می کنید و برگردید، the همیشه همین کار را می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To make a mess of; bungle.
[ترجمه گوگل]به هم ریختن؛ چاقو
[ترجمه ترگمان]سر تا ماس را خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He managed to make a mess of it.
[ترجمه گوگل]او موفق شد آن را به هم بریزد
[ترجمه ترگمان]موفق شد کاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He contrived to make a mess of the whole thing.
[ترجمه گوگل]او تدبیر کرد که همه چیز را به هم بریزد
[ترجمه ترگمان]او موفق شد همه چیز را خراب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I don't want to make a mess of you here, because I eat and sleep here.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم شما را در اینجا خراب کنم، زیرا من اینجا می خورم و می خوابم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم تو را اینجا خراب کنم، چون من اینجا غذا می خورم و می خوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I gave Jim very clear instructions, but even then he managed to make a mess of it.
[ترجمه گوگل]من دستورات بسیار واضحی به جیم دادم، اما حتی در آن زمان هم او توانست آن را به هم بریزد
[ترجمه ترگمان]من به جیم دستور صریح و صریح دادم، اما حتی بعد موفق شد آن را به هم بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There are people who are walking encyclopedias, but they make a mess of their lives.
[ترجمه گوگل]افرادی هستند که دایره المعارف های راهپیمایی دارند، اما زندگی خود را به هم می ریزند
[ترجمه ترگمان]کسانی هستند که به encyclopedias در حال قدم زدن هستند، اما آن ها زندگی خود را خراب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Let me count the ways in which politicians might make a mess of things.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید راه هایی را بشمارم که سیاستمداران ممکن است اوضاع را به هم بریزند
[ترجمه ترگمان]بگذارید راه هایی را که سیاستمداران هم ممکن است مرتکب شود به حساب بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Though the stock recovered, it was clear that investors are worried that EADS might make a mess of the acquisition of the American defense contractor.
[ترجمه گوگل]اگرچه سهام بهبود یافت، اما واضح بود که سرمایه گذاران نگران هستند که EADS ممکن است خرید پیمانکار دفاعی آمریکایی را به هم بزند
[ترجمه ترگمان]با این که سهام بهبود یافته بود، واضح بود که سرمایه گذاران نگران هستند که EADS ممکن است به ایجاد یک پیمان کار دفاعی آمریکایی بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• mishandle, bungle, screw up, spoil, ruin, wreck; mess up, botch

پیشنهاد کاربران

گند زدن
گند کاری کردن
خراب کردن کاری
خراب کردن یا از بین بردن چیزی
انجام دادن کاری خیلی بد یا به طور ناگهانی

بپرس