make a mess
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
"بهم ریختن" یا "ایجاد شلوغی"
مثال: The children made a mess in the kitchen. ( بچه ها آشپزخانه را بهم ریختند. )
مثال: Be careful not to make a mess with the paint. ( مواظب باش با رنگ ها شلوغ کاری نکنی. )
مثال: The children made a mess in the kitchen. ( بچه ها آشپزخانه را بهم ریختند. )
مثال: Be careful not to make a mess with the paint. ( مواظب باش با رنگ ها شلوغ کاری نکنی. )
کثیف کاری کردن
شلوغ کاری کردن، خرابکاری کردن، کثیف کردن، گند زدن
خرابکاری کردن. سوتی دادن
خرابکاری کردن، به چیزی تِر زدن ( ببخشید البته )
شلوغ کاری کردن
ریخت و پاش
خرابکاری کردن