بهم ریختن اوضاع؛ ندونم کاری کردن؛ فاتحه ی کاری یا چیزی رو خوندن؛ خراب کردن؛ ضایع کردن؛ گند زدن؛ ترکمون زدن؛ گُ* زدن
... [مشاهده متن کامل]
او در اولین شغلش در بازاریابی گند زد.
شوتی رو که به سمت گل کشید خراب کرد.
لیندا: اگر نمی خوای جانی امشب بره و زندگی هر دوی شما خراب بشه ( فاتحه اش خونده بشه یا بهش گند زده بشه ) ، بهتر ه به قایقی که باهاش سفر داره یه پیام بفرستی.
جولیا ( لبخند می زند ) : یه جورایی فکر نمی کنم لازم باشه.
گفتگوی انتخابی: نمایشنامه ی #تعطیلات، # اثر فیلیپ بری
گند زدن