make a fuss


(عامیانه) خشمگین و هیجان زده شدن، محشر به پا کردن، فتنه به پا کردن

جمله های نمونه

1. Beth is not the type to make a fuss.
[ترجمه گوگل]بث از آن دسته ای نیست که سر و صدا به پا کند
[ترجمه ترگمان]بت آدمی نیست که سر و صدا راه بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Make a fuss of your dog when he behaves properly.
[ترجمه گوگل]وقتی سگتان درست رفتار می کند سر و صدا کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی رفتار درست و حسابی داشته باشد صدای سگ شما را بلند می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Was I wrong to make a fuss?
[ترجمه گوگل]اشتباه کردم که سر و صدا کردم؟
[ترجمه ترگمان]مگه من اشتباه کردم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't make a fuss but don't be a martyr.
[ترجمه گوگل]غوغا نکن ولی شهید نشو
[ترجمه ترگمان]گریه نکن، اما فدایی نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I do not make a fuss, I do not rant and splutter.
[ترجمه گوگل]من هیاهو نمی کنم، غرغر نمی کنم و پرت نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من زیاد سر و صدا نمی کنم، همه اش غر نمی زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. So do not feel you have to make a fuss to get attention.
[ترجمه گوگل]بنابراین احساس نکنید که برای جلب توجه باید سر و صدا کنید
[ترجمه ترگمان]بنابراین احساس نکنید که باید برای جلب توجه تلاش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But don't make a fuss over a little thing like that.
[ترجمه گوگل]اما سر یک چیز کوچک مثل آن جنجال نکنید
[ترجمه ترگمان]اما این قدر سر و صدا نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When you arrive, you or your advocate should make a fuss.
[ترجمه گوگل]وقتی رسیدید، شما یا وکیلتان باید سر و صدا کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی به اینجا رسیدید، شما یا advocate باید سر و صدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's nothing to make a fuss about.
[ترجمه گوگل]این چیزی نیست که در مورد آن سر و صدا ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]چیزی نیست که سر و صدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I don't want to make a fuss over such a trifle.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم سر یک چنین چیزهای کوچکی سروصدا کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم بیش از این سر و صدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't make a fuss over the child's naughtiness.
[ترجمه گوگل]سر شیطنت کودک سر و صدا نکنید
[ترجمه ترگمان]با شیطنت و شیطنت بچه سر و صدا نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Do the job you've been given and don't make a fuss.
[ترجمه گوگل]کاری که به شما داده شده را انجام دهید و هیاهو به راه نیندازید
[ترجمه ترگمان]کاری رو که بهم دادی انجام بده و سر و صدا نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The dogs make a fuss of both of us.
[ترجمه گوگل]سگ ها سر هر دوی ما غوغا می کنند
[ترجمه ترگمان]سگ ها برای هر دو ما سر و صدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Why do you always make a fuss over a trivial things?
[ترجمه گوگل]چرا همیشه سر چیزهای بی اهمیت سروصدا می کنید؟
[ترجمه ترگمان]چرا همیشه با چیزهای جزیی سر و صدا می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He didn't want to make a fuss.
[ترجمه گوگل]نمی خواست سروصدا کند
[ترجمه ترگمان]نمی خواست سرو صدا راه بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• make noise, throw a fit, create a commotion

پیشنهاد کاربران

To complain or worry about something that is not very important 😤
کولی بازی درآوردن
1. make a fuss about sth
الم شنگه راه انداختن؛ قشقرق به پا کردن
I'm sorry for making such a fuss about the noise
She made a big fuss about not having a window seat on the plane
2. make a fuss of sb/sth
...
[مشاهده متن کامل]

قربون صدقه کسی رفتن
They made a great fuss of the baby
Make a fuss of your dog when he behaves properly

الم شنگه درست کردن
غربتی بازی دراوردن
قشقرق به پا کردن. جیغ و ویق کردن
سر و صدای بیخودی به پا کردن

بپرس