make a fool of oneself
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
احمق ونادان جلوه دادن کسی
She was really upset because she thought they'd made a fool of her in front of the whole class
مضحکه خاص و عام کردن
احمق فرض شدن، کاری که باعث بشه دیگران تورو احمق فرض کنن
کسی رو دست انداختن
کسی را تحقیر کردن
کسی را احمق فرض کردن
احمق فرض شدن ، احمق جلوه دادن ، مجسّمه بلاهت ساختن ، اسباب خنده شدن ، مضحکه خاص و عام شدن
You got tired of making a fool of yourself in front of them.
از اینکه جلوی اونا از خودت یه مجسّمه بلاهت ساختی خسته شدی.
از اینکه جلوی اونا از خودت یه مجسّمه بلاهت ساختی خسته شدی.
یعنی احمق نباش
مسخره کردن کسی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)