🔸 معادل فارسی: شلوغش کردن / جنجال راه انداختن / بی خودی اعتراض کردن / زیادی حساس شدن
در زبان محاوره ای: شلوغش کرد، گیر بی خودی داد، قیل وقال راه انداخت، زیادی حساس شد
🔸 تعریف ها:
1. ( بیان واکنش اغراق آمیز ) : برای توصیف کسی که نسبت به موضوعی کوچک، واکنش شدید یا غیرمنطقی نشون می ده
... [مشاهده متن کامل]
مثال: Don’t make a big fuss over a little mistake. واسه یه اشتباه کوچیک این قدر شلوغش نکن.
2. ( اعتراض یا ناراحتی بیش ازحد ) : برای اشاره به کسی که بی دلیل یا بیش ازحد ناراحت یا عصبانی می شه
مثال: She made a big fuss when her coffee was slightly cold. واسه اینکه قهوه ش یه کم سرد بود، کلی قیل وقال راه انداخت.
3. ( جلب توجه – گاهی مثبت ) : گاهی برای توصیف توجه زیاد یا بزرگ نمایی در موقعیت خاص
مثال: They made a big fuss for his birthday. واسه تولدش کلی شلوغش کردن.
🔸 مترادف ها: complain – overreact – kick up a fuss – make a scene – blow things out of proportion
در زبان محاوره ای: شلوغش کرد، گیر بی خودی داد، قیل وقال راه انداخت، زیادی حساس شد
🔸 تعریف ها:
1. ( بیان واکنش اغراق آمیز ) : برای توصیف کسی که نسبت به موضوعی کوچک، واکنش شدید یا غیرمنطقی نشون می ده
... [مشاهده متن کامل]
مثال: Don’t make a big fuss over a little mistake. واسه یه اشتباه کوچیک این قدر شلوغش نکن.
2. ( اعتراض یا ناراحتی بیش ازحد ) : برای اشاره به کسی که بی دلیل یا بیش ازحد ناراحت یا عصبانی می شه
مثال: She made a big fuss when her coffee was slightly cold. واسه اینکه قهوه ش یه کم سرد بود، کلی قیل وقال راه انداخت.
3. ( جلب توجه – گاهی مثبت ) : گاهی برای توصیف توجه زیاد یا بزرگ نمایی در موقعیت خاص
مثال: They made a big fuss for his birthday. واسه تولدش کلی شلوغش کردن.
🔸 مترادف ها: complain – overreact – kick up a fuss – make a scene – blow things out of proportion