اسم ( noun )
• (1) تعریف: the military rank above captain and below lieutenant colonel.
• مشابه: commissioned officer, officer
• مشابه: commissioned officer, officer
- My father was a major in the army.
[ترجمه silver girl] پدرم در ارتش ارشد بود|
[ترجمه ali] پدرم در ارتش سرگرد بود.|
[ترجمه مهران] پدرم در ارتش سرگرد بود|
[ترجمه amir] پدرم در ارتش برتر بود.|
[ترجمه silver girl] پدرم در ارتش فرمانده بود|
[ترجمه .......] پدر من در ارتش مافوق بود .|
[ترجمه Aliebrahimi] پدرم در ارتش سرگرد / ارشد بود.|
[ترجمه Gabby] پدرم در ارتش ارشد بود. ( منظور از ارشد بودن مقام بالایی است یعنی سرگرد بودن )|
[ترجمه محمدرضا] پدرم سرگرد ارتش بود|
[ترجمه گوگل] پدرم سرگرد ارتش بود[ترجمه ترگمان] پدرم در ارتش بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a student's main field of study at a college or university. (Cf. minor.)
• مشابه: area, concentration, curriculum, discipline, field, specialty
• مشابه: area, concentration, curriculum, discipline, field, specialty
- Have you decided your major yet?
[ترجمه پرنیا] ایا تا الان رشته ات را انتخاب کرده ای؟|
[ترجمه Eli] بلاخره رشته ات رو انتخاب کردی|
[ترجمه گوگل] آیا هنوز رشته خود را تصمیم گرفته اید؟[ترجمه ترگمان] هنوز major رو گرفتی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My major was biology when I was in college.
[ترجمه سامان] رشته من وقتی که در کالج بودم , زیست شناسی بود|
[ترجمه رسول] وقتی که در کالج بودم ، رشته ام زیست شناسی بود.|
[ترجمه armin] وقتی در دانشگاه بودم رشته ی دانشگاهی ام زیست شناسی بود|
[ترجمه شان] رشته تحصیلی اصلی من در دانشگاه، زیست شناسی بود.|
[ترجمه amir] وقتی در کالج بودم رشته ام زیست شناسی بود.|
[ترجمه گوگل] رشته ام زیست شناسی بود که در دانشگاه بودم[ترجمه ترگمان] وقتی تو دانشگاه بودم، بزرگم زیست شناسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: greater in size or number.
• مترادف: greater, larger, principal
• متضاد: minor
• مشابه: dominant, predominant, prevailing
• مترادف: greater, larger, principal
• متضاد: minor
• مشابه: dominant, predominant, prevailing
- The major proportion of voters were opposed to the new law.
[ترجمه rahmani] افراد زیادی از رای دهندگان بر خلاف قانون جدید بودند.|
[ترجمه گوگل] اکثریت رای دهندگان با قانون جدید مخالف بودند[ترجمه ترگمان] بخش عمده ای از رای دهندگان مخالف قانون جدید بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: great in importance, position, or reputation.
• مترادف: distinguished, eminent, important, notable, outstanding, prominent, significant
• متضاد: minor, small, small time, small-time
• مشابه: big, chief, foremost, great, leading, main, momentous, predominant, preeminent, primary, principal
• مترادف: distinguished, eminent, important, notable, outstanding, prominent, significant
• متضاد: minor, small, small time, small-time
• مشابه: big, chief, foremost, great, leading, main, momentous, predominant, preeminent, primary, principal
- Robert Frost is considered a major poet in American literature.
[ترجمه گوگل] رابرت فراست را شاعر بزرگ ادبیات آمریکا می دانند
[ترجمه ترگمان] رابرت فراست یک شاعر بزرگ در ادبیات آمریکا محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رابرت فراست یک شاعر بزرگ در ادبیات آمریکا محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Why are you making this into a major issue?
[ترجمه گوگل] چرا این موضوع را تبدیل به یک موضوع مهم می کنید؟
[ترجمه ترگمان] چرا این را به یک مساله مهم تبدیل می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چرا این را به یک مساله مهم تبدیل می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of or pertaining to a college student's main field of study. (Cf. minor.)
- I have to take organic chemistry as a major requirement.
[ترجمه حمیدرضا] من باید شیمی آلی را به عنوان یک پیش نیاز اصلی در نظر بگیرم|
[ترجمه گوگل] من باید شیمی آلی را به عنوان یک نیاز اصلی در نظر بگیرم[ترجمه ترگمان] من باید شیمی آلی را به عنوان یک نیاز بزرگ در نظر بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: majors, majoring, majored
حالات: majors, majoring, majored
• : تعریف: to specialize in a field of study.
• مشابه: concentrate, specialize
• مشابه: concentrate, specialize
- She's majoring in mathematics. (Cf. minor.).
[ترجمه *_*] او در رشته ی ریاضی تحصیل میکند|
[ترجمه گوگل] او در رشته ریاضیات است (ر ک صغیر)[ترجمه ترگمان] او رشته ریاضی دارد (Cf)(کمی)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید