فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: maintains, maintaining, maintained
مشتقات: maintainable (adj.), maintainer (n.)
حالات: maintains, maintaining, maintained
مشتقات: maintainable (adj.), maintainer (n.)
• (1) تعریف: to keep in existence; continue without making changes.
• مترادف: continue, sustain
• متضاد: alter, change, discontinue, sever
• مشابه: keep, observe, preserve, prolong, retain, uphold
• مترادف: continue, sustain
• متضاد: alter, change, discontinue, sever
• مشابه: keep, observe, preserve, prolong, retain, uphold
- We maintained our high school friendship for many years.
[ترجمه امیرمحمد مرزانی] ما سالهای زیادی رابطه دروستانه دروان دبیرستان را حفظ کردیم|
[ترجمه گوگل] ما دوستی دوران دبیرستان خود را برای سالها حفظ کردیم[ترجمه ترگمان] ما دوستی دبیرستانی خود را چندین سال حفظ کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They maintained their agreement although neither side was happy with it.
[ترجمه گوگل] آنها توافق خود را حفظ کردند اگرچه هیچ یک از طرفین از آن راضی نبودند
[ترجمه ترگمان] آن ها توافق خود را حفظ کردند، هر چند که هیچ یک از طرفین از آن راضی نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها توافق خود را حفظ کردند، هر چند که هیچ یک از طرفین از آن راضی نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I couldn't maintain my interest in the novel, so I stopped reading it.
[ترجمه امین صالح] من نتوانستم علاقه خود به رمان را کنترل کنم. بنابرین خواندنش را متوقف کردم|
[ترجمه شان] من از خواندن این نوول ( داستان کوتاه ) دست برداشتم، زیرا علاقه ( گرایشم ) را به آن نتوانستم حفظ کنم.|
[ترجمه Sina] من نتونستم علاقه ام به رمان خوندن رو حفظ کنم ، واسه همین دست از مطالعه کردنش برداشتم|
[ترجمه گوگل] نمیتوانستم علاقهام به رمان را حفظ کنم، بنابراین خواندن آن را متوقف کردم[ترجمه ترگمان] نمی توانستم علاقه خود را در رمان حفظ کنم، برای همین دست از خواندن آن برداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to keep in good condition.
• مترادف: keep, take care of
• متضاد: neglect
• مشابه: manage, preserve, retain, sustain, tend
• مترادف: keep, take care of
• متضاد: neglect
• مشابه: manage, preserve, retain, sustain, tend
- It's expensive to maintain a boat.
[ترجمه Matin] نگه داری از یه قایق هزینه بره|
[ترجمه گوگل] نگهداری از قایق گران است[ترجمه ترگمان] نگه داشتن یک قایق خیلی گرونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to pay the expenses for or of.
• مترادف: provide for, support, sustain
• مشابه: avouch, keep, patronize, take care of
• مترادف: provide for, support, sustain
• مشابه: avouch, keep, patronize, take care of
- They have little money with which to maintain the household.
[ترجمه مهدی] آنها برای تامین کردن خرجی منزل پول کمی داشتند.|
[ترجمه گوگل] آنها پول کمی برای نگهداری از خانه دارند[ترجمه ترگمان] آن ها پولی ندارند که بتوانند خانواده را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to declare; assert.
• مترادف: affirm, assert, aver, hold to, insist, uphold
• مشابه: allege, argue, asseverate, attest, avouch, claim, contend, declare, defend, hold, justify, plead, protest, say
• مترادف: affirm, assert, aver, hold to, insist, uphold
• مشابه: allege, argue, asseverate, attest, avouch, claim, contend, declare, defend, hold, justify, plead, protest, say
- I maintain that your conclusions are false.
[ترجمه گوگل] من معتقدم که نتیجه گیری شما نادرست است
[ترجمه ترگمان] من عقیده دارم که نتیجه گیری های تو غلط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من عقیده دارم که نتیجه گیری های تو غلط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The suspect still maintains his innocence despite evidence to the contrary.
[ترجمه گوگل] با وجود شواهد خلاف این، مظنون همچنان بر بی گناهی خود تاکید می کند
[ترجمه ترگمان] این مظنون همچنان با وجود شواهد مخالف، بی گناهی خود را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این مظنون همچنان با وجود شواهد مخالف، بی گناهی خود را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید