mainstay

/ˈmeɪnˌste//ˈmeɪnsteɪ/

معنی: نقطه اتکاء، تکیهگاه اصلی، وابستگی عمده
معانی دیگر: نگه دار اصلی، حامی اصلی، پشتیبان عمده، تکیه گاه، پشت و پناه، (کشتی) نگاهدارنده ی دکل اصلی، شاه دکل بند، دریا نوردی مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the principal support or component of something.
مترادف: backbone, pillar, rock
مشابه: anchor, brace, bulwark, prop, staple, stay, support

- Rice is a mainstay of the people's diet.
[ترجمه گوگل] برنج یک عنصر اصلی در رژیم غذایی مردم است
[ترجمه ترگمان] برنج یکی از موارد اصلی رژیم غذایی مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Oil is the mainstay of the country's economy.
[ترجمه گوگل] نفت رکن اصلی اقتصاد کشور است
[ترجمه ترگمان] نفت منبع اصلی اقتصاد کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a strong rope or cable that secures and stabilizes the mainmast of a sailing ship.

جمله های نمونه

1. oil is the mainstay of their economy
نفت شالوده ی اقتصاد آنها است.

2. He thinks he's a mainstay of the company, but he's really rather small beer.
[ترجمه گوگل]او فکر می کند که یکی از پایه های اصلی شرکت است، اما او واقعاً آبجو کوچکی است
[ترجمه ترگمان]فکر می کند عضو اصلی شرکت است، اما او واقعا یک آبجوی کوچک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Cattle farming is the mainstay of the country's ecomony.
[ترجمه گوگل]پرورش گاو پایه اصلی اقتصاد کشور است
[ترجمه ترگمان]پرورش گاو اصلی ترین بخش کشاورزی این کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Agriculture is still the mainstay of the country's economy.
[ترجمه گوگل]کشاورزی همچنان رکن اصلی اقتصاد کشور است
[ترجمه ترگمان]کشاورزی همچنان بخش اصلی اقتصاد کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was the mainstay of the team.
[ترجمه گوگل]او ستون اصلی تیم بود
[ترجمه ترگمان]این عضو اصلی تیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Love songs form the mainstay of his act.
[ترجمه گوگل]آهنگ های عاشقانه پایه اصلی کنش او را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]آهنگ های عشق نقطه اتکا او را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Cocoa is the country's economic mainstay.
[ترجمه گوگل]کاکائو پایه اصلی اقتصادی کشور است
[ترجمه ترگمان]کاکائو تکیه اصلی اقتصادی این کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This principle of collective bargaining has been a mainstay in labor relations in this country.
[ترجمه گوگل]این اصل چانه زنی دسته جمعی یکی از پایه های اصلی در روابط کار در این کشور بوده است
[ترجمه ترگمان]این اصل مذاکرات جمعی تکیه اصلی در روابط کاری در این کشور بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is the mainstay of our theatre group.
[ترجمه گوگل]او تکیه گاه گروه تئاتر ماست
[ترجمه ترگمان]او پشتیبان گروه تئاتر ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Tourism has long been the economic mainstay of Kashmir.
[ترجمه گوگل]گردشگری از دیرباز پایه اصلی اقتصادی کشمیر بوده است
[ترجمه ترگمان]گردشگری از دیرباز مورد حمایت اقتصادی کشمیر بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Milk products typical of nomadic pastoralists formed the mainstay of their diet.
[ترجمه گوگل]لبنیات معمولی دامداران عشایری پایه اصلی رژیم غذایی آنها را تشکیل می داد
[ترجمه ترگمان]محصولات شیری که از pastoralists قبیله نشینی بودند قسمت اصلی رژیم غذایی خود را تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What we once regarded as the mainstay of our society has become the exception and not the rule.
[ترجمه گوگل]چیزی که ما زمانی آن را رکن اصلی جامعه خود می دانستیم به استثناء تبدیل شده است و نه یک قاعده
[ترجمه ترگمان]چیزی که زمانی به عنوان بخش اصلی جامعه ما در نظر می گیریم به استثنا و نه قانون تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Inflections, positions, and signpost words are the mainstay of syntax.
[ترجمه گوگل]عطف ها، مواضع و کلمات نشانه محور اصلی نحو هستند
[ترجمه ترگمان]inflections، موقعیت ها، و کلمات راهنمایی، تکیه گاه اصلی نحو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Newsome is the mainstay of our central defence and worth all your Ibrox millions and more.
[ترجمه گوگل]Newsome تکیه گاه دفاع مرکزی ما است و ارزش تمام میلیون ها و بیشتر Ibrox شما را دارد
[ترجمه ترگمان]Newsome تکیه اصلی دفاع مرکزی ما است و ارزش همه Ibrox و more را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Another mainstay of the opera company is Tatiana Troyanos.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از پایه های اصلی شرکت اپرا تاتیانا ترویانوس است
[ترجمه ترگمان]بخش اصلی دیگر شرکت اپرا، تاتیانا Troyanos است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نقطه اتکاء (اسم)
stay, pivot, staddle, fulcrum, mainstay, sheet anchor

تکیه گاه اصلی (اسم)
mainstay

وابستگی عمده (اسم)
mainstay

انگلیسی به انگلیسی

• strong rope supporting the mainmast of a sailing vessel (nautical); chief support, something which is greatly relied upon
the mainstay of something is the most important part of it.

پیشنهاد کاربران

نقطه عطف
پای ثابت
تکیه گاه اصلی، نقطه اتکا
قسمت حیاتی
لنگرگاه، شالوده

بپرس