main course

/ˌmeɪnˈkɔːrs//ˌmeɪnˈkɔːrs/

معنی: غذای اصلی

جمله های نمونه

1. It's time to serve up the main course.
[ترجمه گوگل]زمان سرو غذای اصلی فرا رسیده است
[ترجمه ترگمان]زمان آن رسیده که مسیر اصلی را طی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The main course was roast duck.
[ترجمه علی محمد خوئی] غذای اصلی اردک کبابی بود
|
[ترجمه گوگل]غذای اصلی اردک کبابی بود
[ترجمه ترگمان]مسیر اصلی اردک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The main course was a vegetable stew.
[ترجمه گوگل]غذای اصلی خورش سبزی بود
[ترجمه ترگمان]مهم ترین چیز یک خوراک سبزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The main course was swimming in oil.
[ترجمه گوگل]غذای اصلی شنا در روغن بود
[ترجمه ترگمان]مسیر اصلی شنا کردن در نفت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My only gripe is that one main course and one dessert were unavailable.
[ترجمه گوگل]تنها ناراحتی من این است که یک غذای اصلی و یک دسر در دسترس نبود
[ترجمه ترگمان]تنها اشاره من این است که یک راه اصلی و یک دسر در دسترس نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The main course was followed by fresh fruit.
[ترجمه گوگل]غذای اصلی با میوه تازه دنبال شد
[ترجمه ترگمان]مسیر اصلی با میوه تازه دنبال می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I had salmon for my main course.
[ترجمه گوگل]من برای غذای اصلی ماهی سالمون خوردم
[ترجمه ترگمان]من برای شرکت مین ماهی قزل آلا گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What are you going to have for your main course?
[ترجمه گوگل]برای غذای اصلی خود چه می خواهید داشته باشید؟
[ترجمه ترگمان]مسیر اصلی تو برای چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The main course of the feast was roast suckling pig.
[ترجمه گوگل]غذای اصلی جشن خوک شیرخوار کباب بود
[ترجمه ترگمان]مسیر اصلی جشن کباب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A traditional British main course consists of a meat dish with potatoes and other vegetables.
[ترجمه گوگل]غذای اصلی سنتی بریتانیا شامل یک غذای گوشتی با سیب زمینی و سایر سبزیجات است
[ترجمه ترگمان]یک دوره اصلی سنتی بریتانیا شامل یک غذای گوشت با سیب زمینی و سبزیجات دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We had fish for the main course.
[ترجمه گوگل]برای غذای اصلی ماهی داشتیم
[ترجمه ترگمان]برای مسیر اصلی ماهی داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We had chicken for our main course.
[ترجمه گوگل]ما برای غذای اصلی خود مرغ داشتیم
[ترجمه ترگمان]ما برای مسیر اصلی مون مرغ داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We're having appetizers, a main course, a dessert, drinks, everything.
[ترجمه گوگل]ما در حال خوردن پیش غذا، غذای اصلی، دسر، نوشیدنی، همه چیز هستیم
[ترجمه ترگمان]ما یک پیش غذا، یک دسر، نوشیدنی، نوشیدنی و همه چیز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The main course was an unappetizing leg of chicken with boiled potatoes.
[ترجمه گوگل]غذای اصلی یک پای مرغ بی اشتها با سیب زمینی آب پز بود
[ترجمه ترگمان]غذای اصلی یک ران مرغ با سیب زمینی آب پز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غذای اصلی (اسم)
entree, meat, main course

انگلیسی به انگلیسی

• principal or chief part of a meal

پیشنهاد کاربران

غذای اصلی یا همون entre'e
( پیش غذا ) Appetizer
( غذای اصلی ) main course
In menu of a restaurant
British: main course
American: entree
main course ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: مرحلۀ اصلی
تعریف: بخش اصلی و مفصل تر یک وعده غذا که معمولاً شامل مقدار قابل ملاحظه ای گوشت یا ماهی یا پروتئین گیاهی است
( ( در باب غذا خوردن ) ) 👈 میان وعده
( ( در بابِ سایرِ موارد ) ) 👈 میان دوره ، ،
وعده اصلی غذا
غذای اصلی گاهی اوغات بداخلاقی
غذای اصلی
بد اخلاق

بپرس