maidservant

/ˈmeɪdsɜːrvnt//ˈmeɪdsɜːvnt/

معنی: مستخدمه، خدمتکار، کلفت
معانی دیگر: (زن) پیشخدمت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a girl or woman servant.
مشابه: domestic, maid

جمله های نمونه

1. the maidservant gathered her things and left
کلفت اسباب های خود را جمع کرد و رفت.

2. his wife caught him romping with the maidservant
زنش مچ او را در حال عشق بازی با کلفت گرفت.

3. She is role-playing the maidservant in our home.
[ترجمه گوگل]او در خانه ما نقش خدمتکار را بازی می کند
[ترجمه ترگمان]در خانه ما خدمتکار بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The maidservant valeted my mother very well.
[ترجمه گوگل]خدمتکار خیلی خوب به مادرم نوکری داد
[ترجمه ترگمان]خدمتکار مادرم را بسیار خوب می شناخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She remembered her maidservant by leaving her a huge sum in her will.
[ترجمه گوگل]او کنیز خود را با گذاشتن مبلغ هنگفتی در وصیت نامه خود به یاد آورد
[ترجمه ترگمان]به یاد دختر خود افتاد که مبلغ هنگفتی در وصیت نامه اش به او داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The illegitimate son of a maidservant, Frank Roberts was born at Edinburgh in 19
[ترجمه گوگل]فرانک رابرتز، پسر نامشروع یک خدمتکار، در سال 19 در ادینبورگ به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان]فرزند نامشروع یک خدمتکار، فرانک رابرتز در ادنبورگ در ۱۹ دسامبر در ادنبورگ به دنیا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The maidservant drummed Mary's house.
[ترجمه گوگل]کنیز خانه مریم را طبل زد
[ترجمه ترگمان]خدمتکار خانه مری را صدا زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The maidservant came down to say, " Telephone, Mr. Fang . It's someone named Su, a woman. "
[ترجمه گوگل]خدمتکار پایین آمد و گفت: "تلفن، آقای نیش این یک زن است به نام سو "
[ترجمه ترگمان]خدمتکار پایین آمد و گفت: \" تلفن، آقای فانک این یک نفر به نام سو، یک زن است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Lin Ch'ung told his wife and the maidservant to go on to the temple, and then he greeted the monk and sat down with him under a Chinese scholar tree.
[ترجمه گوگل]لین چونگ به همسرش و خدمتکارش گفت که به معبد بروند و سپس به راهب سلام کرد و با او زیر یک درخت دانشمند چینی نشست
[ترجمه ترگمان]لین از ung به همسرش و خدمتکار گفت که به معبد برود و سپس به راهب سلام کرد و با او زیر یک درخت دانشمند چینی نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And also maidservant thou shalt do likewise.
[ترجمه گوگل]و کنیز نیز همینطور عمل کن
[ترجمه ترگمان]و خدمتکار نیز نیز همین کار را خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The maidservant system is the outcome that slave system remnants and feudal system combine together.
[ترجمه گوگل]نظام خدمتکار نتیجه ای است که بقایای نظام برده داری و نظام فئودالی با هم ترکیب می شوند
[ترجمه ترگمان]سیستم خدمتکار نتیجه ای است که باقیمانده سیستم برده و سیستم فئودالی با هم ترکیب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hari knocked on the door and it was quickly opened by a young maidservant who looked her over in disdain.
[ترجمه گوگل]هاری در را زد و خدمتکار جوانی که با تحقیر به او نگاه کرد به سرعت در را باز کرد
[ترجمه ترگمان]هاری در زد و به سرعت در را باز کرد و خدمتکاری که او را تحقیر می کرد به سرعت باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The brief appearance of what may seem like an inconsequential maidservant may end up being the turning event of the story.
[ترجمه گوگل]ظهور مختصر چیزی که ممکن است به نظر یک خدمتکار بی اهمیت به نظر برسد، ممکن است به رویداد عطف داستان تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]ظاهر مختصر چیزی که ممکن است به یک دختر بی اهمیت به نظر برسد ممکن است به پایان دادن داستان تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But the temptation to intervene grew nevertheless, particularly as I saw things turning against the innocent maidservant.
[ترجمه گوگل]اما با این وجود وسوسه مداخله بیشتر شد، به ویژه وقتی دیدم اوضاع علیه خدمتکار بیگناه تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]اما با این حال، وسوسه آن که مداخله کند، خاصه از آن رو که می دیدم در مقابل خدمتکار معصوم به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He entered the house by the front door and was confronted by a flustered maidservant.
[ترجمه گوگل]از جلوی در وارد خانه شد و با خدمتکار آشفته روبرو شد
[ترجمه ترگمان]از در جلو وارد خانه شد و با یک خدمتکار مضطرب روبه رو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مستخدمه (اسم)
abigail, maid, charwoman, maidservant

خدمتکار (اسم)
maid, maidservant, batman, servant, varlet, server, chambermaid, handmaid, fag, factotum, servitor

کلفت (اسم)
charwoman, maidservant, gillie, chambermaid, tire-woman, biddy, handmaid, housemaid, moll, woman, girl, trull, waitress, marchioness

انگلیسی به انگلیسی

• female servant

پیشنهاد کاربران

بپرس