maiden

/ˈmeɪdn̩//ˈmeɪdn̩/

معنی: خاده، دوشیزه، باکره، دختر باکره، جدید
معانی دیگر: (اسب دوانی) اسبی که هنوز برنده نشده است، برازنده ی دختر، ویژه ی دختران، دختروار، مجرد، شوهر نکرده، باکره و پیر، پیرزن باکره، خانه مانده، آغازین، نخستین، اولین، (نادر) دختر، زن جوان و مجرد، (نادر) باکره، (سابقا - اسکاتلند - m بزرگ) گیوتین، سرانداز، (بازی کریکت) دوره ای از مسابقه که درآن طرفین امتیازی به دست نیاورده اند (maiden over هم می گویند)، خام دست، بی تجربه، ناآزموده، کارندیده، به کار برده نشده، نو، تازه، دست نخورده، بکر، تازه ساز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an unmarried girl or young woman.
مترادف: loss, maid
مشابه: babe, chick, damsel, girl, miss, vestal, virgin, wench
صفت ( adjective )
مشتقات: maidenly (adj.)
(1) تعریف: of or relating to an unmarried girl or woman.
مترادف: single
مشابه: celibate, chaste, girlish, pure, vestal, virginal

(2) تعریف: first.
مترادف: first, initial, original
مشابه: inaugural

- the maiden voyage of a ship
[ترجمه گوگل] اولین سفر یک کشتی
[ترجمه ترگمان] نخستین سفر دریایی کشتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: unmarried.
مترادف: single, unmarried, unwed
مشابه: celibate

- my maiden aunt
[ترجمه گوگل] عمه دخترم
[ترجمه ترگمان] زن دایی عزیز من،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. maiden innocence
معصومیت دخترانه

2. a maiden hight zahra
دوشیزه ای به نام زهرا

3. a maiden horse
اسبی که هنوز برنده نشده است

4. a maiden race
مسابقه ی اسب هایی که تاکنون برنده نشده اند

5. her maiden loveliness
زیبایی دخترانه ی او

6. his maiden aunt died recently
عمه ی پیر و خانه مانده ی او اخیرا فوت کرد.

7. his maiden speech
اولین نطق او

8. my mother's maiden name was fallah
نام خانوادگی مادرم فلاح بود.

9. she remained a maiden for the rest of her life
تا آخر عمر مجرد باقی ماند.

10. the newly-made ship's maiden voyage
نخستین سفر کشتی تازه ساز

11. The young man betrothed the neighboring maiden.
[ترجمه گوگل]مرد جوان دختر همسایه را نامزد کرد
[ترجمه ترگمان]مرد جوان دختر همسایه را نامزد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Kate kept her maiden name when she got married .
[ترجمه گوگل]کیت هنگام ازدواج نام خانوادگی خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]کیت اسم maiden را وقتی ازدواج کرد نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. By tradition, nobody interrupts an MP's maiden speech.
[ترجمه گوگل]طبق سنت، هیچ کس سخنرانی اولیه یک نماینده را قطع نمی کند
[ترجمه ترگمان]بنا بر سنت، هیچ کس سخنرانی یک نماینده مجلس را قطع نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She decided to keep her maiden name for professional purposes.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت نام خانوادگی خود را برای اهداف حرفه ای حفظ کند
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت که نام maiden را برای اهداف حرفه ای نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His reputation stunk for obscenities to a maiden.
[ترجمه گوگل]شهرت او به خاطر فحاشی به یک دوشیزه متعفن شد
[ترجمه ترگمان]شهرتش به خاطر توهین به یک دختر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خاده (اسم)
hock, pole, scaffold, broomstick, neckcloth, dog hook, fire hook, gaff, gallows, gibbet, maiden, harpoon, gib staff

دوشیزه (اسم)
gill, miss, damsel, maiden, girl, demoiselle, mademoiselle, signorina

باکره (اسم)
virgin, maiden

دختر باکره (اسم)
maiden

جدید (صفت)
up-to-date, new, modern, novel, recent, maiden, unprecedented, neoteric

انگلیسی به انگلیسی

• girl, unmarried woman; virgin (archaic); device used in scotland to behead criminals (similar to a guillotine); horse that has never won a race; maiden over, over in which no runs are made (cricket)
of an unmarried girl or woman; being an unmarried girl or woman; having no experience; being a horse that has never won a race; first
a maiden is a young woman; a literary use.
the maiden voyage or flight of a ship or aeroplane is the first official journey that it makes.

پیشنهاد کاربران

نخستین، اولین
دختر دم بخت، صبیه.
1 - ( اسم ) دوشیزه
2 - ( صفت ) اولین ( به معنی اولین و جدید )
virgin

میش هایی که مدت زمان فحلی آنها کوتاه است و مدت کوتاهی اجازه ی جفت گیری می دهند.
دوشیزه ها

بپرس