maid

/ˈmeɪd//meɪd/

معنی: مستخدمه، خدمتکار، خادمه، دختر، دوشیزه یا زن جوان، پیشخدمت مونی
معانی دیگر: (در خانه و هتل و غیره - به صورت ترکیب هم به کار می رود) خدمتکار، کلفت، دوشیزه، باکره، زن جوان، پیشخدمت مونک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a female servant.
مترادف: handmaid, housemaid, maidservant
مشابه: au pair, chambermaid, domestic, nursemaid, parlormaid, soubrette

(2) تعریف: a girl or young woman who is not married.
مترادف: lass, maiden
مشابه: babe, chick, damsel, girl, miss, vestal, virgin, wench

جمله های نمونه

1. the maid carried her clothes in a pack
کلفت لباس های خود را در بقچه حمل می کرد.

2. the maid had cooked a delectable dinner
کلفت شام لذیذی پخته بود.

3. the maid servant loitered so much along the way that she got home two hours late
کلفت آنقدر آهسته راه می رفت و سر راه مکث می کرد که دو ساعت دیر به منزل رسید.

4. a live-in maid
کلفت خانگی

5. a scullery maid
کلفت دیگ شور،کلفت آشپزخانه

6. the hotel maid brought me some extra towels
خدمتکار هتل برایم حوله ی اضافی آورد.

7. a dour old maid
یک دختر کج خلق و خانه مانده

8. to ring for a maid
(با زنگ زدن) مستخدمه را احضار کردن

9. when she retuned, she discovered that the maid had picked her own clothes and decamped
وقتی بازگشت دریافت که کلفت لباس های خود را برداشته و پا به فرار گذاشته است.

10. the young wife found herself supplanted by the maid
همسر جوان دریافت که کلفت جای او را گرفته است.

11. one of the sisters is simple, the other works as a maid
یکی از خواهران عقب افتاده است و دیگری به عنوان کلفت کار می کند.

12. I have turned off my maid.
[ترجمه گوگل]من خدمتکارم را خاموش کرده ام
[ترجمه ترگمان]من خدمتکار خود را از دست داده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The maid looked nervously at her mistress.
[ترجمه گوگل]خدمتکار عصبی به معشوقه اش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]خدمتکار با نگرانی به خانمش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He signed to the maid to leave the room.
[ترجمه گوگل]به خدمتکار امضا کرد که از اتاق خارج شود
[ترجمه ترگمان]به خدمتکار اشاره کرد که اتاق را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A maid brought me breakfast at half past eight.
[ترجمه گوگل]خدمتکار ساعت هشت و نیم صبحانه برایم آورد
[ترجمه ترگمان]یک خدمتکار ساعت هشت و نیم برای من صبحانه آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They had a butler, a cook, and a maid.
[ترجمه گوگل]آنها یک ساقی، یک آشپز و یک خدمتکار داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها خدمتکار داشتند، یک آشپز و یک خدمتکار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مستخدمه (اسم)
abigail, maid, charwoman, maidservant

خدمتکار (اسم)
maid, maidservant, batman, servant, varlet, server, chambermaid, handmaid, fag, factotum, servitor

خادمه (اسم)
maid, chambermaid, housemaid, female servant

دختر (اسم)
maid, gill, daughter, girl, gal, sissy, wench, sister, lass, lassie, girlie, periwinkle, quean, sis

دوشیزه یا زن جوان (اسم)
maid

پیشخدمت مونی (اسم)
maid

تخصصی

[نساجی] پارچه ارتشی - پارچه پنبه ا ی سفت با سرژه چپ ( با تکرار بافت کوچک که جهت اونیفرم تکمیل کتان داده شده است )

انگلیسی به انگلیسی

• servant, cleaning lady; young girl, unmarried woman; virgin (archaic)
a maid is a female servant.

پیشنهاد کاربران

maid 2 ( n ) = ( old use ) a young woman who is not married
maid
maid 1 ( n ) ( meɪd ) =a female servant in a house or hotel, e. g. There is a maid to do the housework. The maid was changing the sheets when we got back to our room.
maid
1. خدمتکار زن
2. دوشیزه
I do not think she can cook very tasty food
Sometimes it is necessary to clean the house
Be
فکر نکنم بتواند غذاهای خیلی خوشمزه بپزد
گاهی برای نظافت کار خانه لازم هست بودن
maid ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: اتاق دار
تعریف: شخصی که اتاق های مهمان خانه/ هتل را تمیز و مرتب می‏کند
دوشیزه
خدمتکار
دوشیزه ، دختر جوان
افرادی که توی هتل خدمتگذارند
غرورم خدامه

بپرس