اسم ( noun )
• (1) تعریف: size, extent, or dimension.
• مترادف: dimension, extent, measure, proportions, reach, scope, size
• مشابه: amount, amplitude, expanse, mass, proportion, quantity, volume
• مترادف: dimension, extent, measure, proportions, reach, scope, size
• مشابه: amount, amplitude, expanse, mass, proportion, quantity, volume
- The magnitude of a galaxy is difficult to fathom.
[ترجمه آهنگر] فهم بزرگی یک کهکشان دشوار است.|
[ترجمه گوگل] درک قدر کهکشان دشوار است[ترجمه ترگمان] اندازه یک کهکشان بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: greatness or importance.
• مترادف: consequence, greatness, import, importance, significance
• مشابه: amount, amplitude, gravity, influence, seriousness, weight
• مترادف: consequence, greatness, import, importance, significance
• مشابه: amount, amplitude, gravity, influence, seriousness, weight
- The first moon landing was an event of great magnitude.
[ترجمه گوگل] اولین فرود روی ماه یک رویداد بزرگ بود
[ترجمه ترگمان] اولین فرود ماه یک واقعه بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اولین فرود ماه یک واقعه بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the measure of brightness of a celestial body.
• مشابه: brightness, brilliance
• مشابه: brightness, brilliance
- The sun has an apparent magnitude of -26.74.
[ترجمه گوگل] خورشید دارای قدر ظاهری 26 74- است
[ترجمه ترگمان] خورشید یک اندازه ظاهری دارد - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خورشید یک اندازه ظاهری دارد - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید