magnitude

/ˈmæɡnəˌtuːd//ˈmæɡnɪtjuːd/

معنی: مقدار، بزرگی، اندازه، اهمیت، شکوه، قدر، عظمت حجم
معانی دیگر: (اندازه یا مقدار یا اهمیت) بزرگی، عظمت، سترگی، هنگفتی، کلانی، میزان، مقدار قابل سنجش، (صدا) بلندی، رسایی، نفوذ، مهستی، والایی، (مهجور) برجستگی شخصیت، (نجوم - میزان درخشانی هر جرم سماوی) رخشش، درخشش، (ریاضی) قدر، کمیت، حجم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: size, extent, or dimension.
مترادف: dimension, extent, measure, proportions, reach, scope, size
مشابه: amount, amplitude, expanse, mass, proportion, quantity, volume

- The magnitude of a galaxy is difficult to fathom.
[ترجمه آهنگر] فهم بزرگی یک کهکشان دشوار است.
|
[ترجمه گوگل] درک قدر کهکشان دشوار است
[ترجمه ترگمان] اندازه یک کهکشان بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: greatness or importance.
مترادف: consequence, greatness, import, importance, significance
مشابه: amount, amplitude, gravity, influence, seriousness, weight

- The first moon landing was an event of great magnitude.
[ترجمه گوگل] اولین فرود روی ماه یک رویداد بزرگ بود
[ترجمه ترگمان] اولین فرود ماه یک واقعه بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the measure of brightness of a celestial body.
مشابه: brightness, brilliance

- The sun has an apparent magnitude of -26.74.
[ترجمه گوگل] خورشید دارای قدر ظاهری 26 74- است
[ترجمه ترگمان] خورشید یک اندازه ظاهری دارد - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. commensurable magnitude
کمیت اندازه پذیر

2. he magnitude of the sound
طنین صدا

3. the magnitude of a velocity
میزان سرعت

4. the magnitude of our losses was staggering
زیادی خسارات ما سرگیجه آور بود.

5. an incommensurable magnitude
کمیت اندازه ناپذیر،کمیت قیاس ناپذیر

6. of the first magnitude
مهمترین،بزرگترین،درجه یک

7. a poet of first magnitude
یک شاعر درجه یک

8. a war of such magnitude
جنگی به این عظمت

9. An operation of this magnitude is going to be difficult.
[ترجمه گوگل]عملیاتی به این بزرگی دشوار خواهد بود
[ترجمه ترگمان]عملیاتی که این بزرگی انجام می دهد دشوار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The effects were substantial in magnitude.
[ترجمه گوگل]تأثیرات از نظر بزرگی قابل توجه بود
[ترجمه ترگمان]این اثرات به شدت قابل توجه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The quake reached a magnitude of 1 on the Richter scale.
[ترجمه گوگل]شدت این زمین لرزه 1 ریشتر بوده است
[ترجمه ترگمان]این زلزله در مقیاس ریشتر به بزرگی ۱ ریشتر رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The actual measurement is two orders of magnitude greater than we expected.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری واقعی دو مرتبه بزرگتر از آن چیزی است که ما انتظار داشتیم
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری واقعی دو مرتبه بزرگ تر از آن چیزی است که ما انتظار داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Stars of the first magnitude are the brightest.
[ترجمه گوگل]ستارگان با قدر اول درخشان ترین هستند
[ترجمه ترگمان]ستارگان درجه اول روشن ترین قسمت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I hadn't realized the magnitude of the problem.
[ترجمه گوگل]من متوجه بزرگی مشکل نشده بودم
[ترجمه ترگمان]به بزرگی مشکل پی نبرده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You don't appreciate the magnitude of her achievement.
[ترجمه گوگل]شما از عظمت موفقیت او قدردانی نمی کنید
[ترجمه ترگمان]تو به اندازه موفقیت اون قدر دانی نمی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The magnitude of the problem finally soaked into his mind.
[ترجمه گوگل]عظمت مشکل بالاخره در ذهنش فرو رفت
[ترجمه ترگمان]شدت این مشکل بالاخره در ذهنش غوطه ور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. An earthquake of magnitude 7 is reckoned as a major quake.
[ترجمه گوگل]زلزله ای به بزرگی 7 ریشتر به عنوان یک زمین لرزه بزرگ به حساب می آید
[ترجمه ترگمان]زلزله ای به بزرگی ۷ ریشتری به عنوان یک زلزله بزرگ تلقی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This data reflects the magnitude of the problem.
[ترجمه گوگل]این داده ها بزرگی مشکل را منعکس می کند
[ترجمه ترگمان]این داده ها نشان دهنده بزرگی مشکل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقدار (اسم)
extent, measure, value, content, amount, size, deal, scantling, quantity, quantum, magnitude, proportion, mouthful, percentage, certain number, dose, summa

بزرگی (اسم)
amplitude, enlargement, hauteur, eminence, magnitude, dignity, grandeur, bigness, magnificence, voluminosity, bulkiness, headship, gentility, formidability, eminency, lordship

اندازه (اسم)
tract, limit, extent, measure, bulk, volume, span, size, gage, gauge, deal, scale, quantity, quantum, magnitude, measurement, meter, indicator, dimension

اهمیت (اسم)
matter, significance, emphasis, stress, circumstance, gravity, magnitude, moment, pith, valor, importance, dimension, notability

شکوه (اسم)
magnitude, grandeur, glory, complaint, pomp, effulgence, plaint, resplendence, resplendency, refulgence, pomposity

قدر (اسم)
significance, value, valence, valency, deal, quantity, magnitude, cost, importance, esteem

عظمت حجم (اسم)
magnitude

تخصصی

[شیمی] (اندازه یا مقدار یا اهمیت ) بزرگی، عظمت، سترگی، هنگفتی، کلانی
[عمران و معماری] اندازه - بزرگی - مقدار
[کامپیوتر] مقدار بزرگی
[برق و الکترونیک] دامنه
[صنایع غذایی] بزرگی، عظ مت حجم، قدر، اهمیت، شکوه
[زمین شناسی] بزرگی، مقدار عددی عددی بدون بعد که بر روی نقاط اتصال یک شبکه آبراهه ای نوشته شده و در حقیقت نشان دهنده تعداد انشعابات مشتق شده از هر اتصال است، بزرگی کلی یک شبکه آبراهه ای، در حقیقت برابر با بزرگی یا تعداد انشعابات خروجی آن می باشد. سمبل: N1، مقایسه شود با: bifurcating link ؛.Earthqucke Magnitude نام دیگر کانی سوانیت
[ریاضیات] بزرگی، قدر، اندازه، میزان بزرگی
[آب و خاک] بزرگی، مقدار، اندازه

انگلیسی به انگلیسی

• size, extent, dimensions; importance; significance; brightness of a celestial body (astronomy)
the magnitude of something is its great size or importance.

پیشنهاد کاربران

ریشتر ( زلزله )
۱. بزرگی ۲. اندازه. مقدار ۳. اهمیت. نفوذ. ۴. ( اخترشناسی ) قدر
مثال:
The magnitude of a galaxy is difficult to fathom.
فهمیدن بزرگی و اندازه کهکشان سخت و دشوار است. / به کنه بزرگی و اندازه کهکشان پی بردن سخت و دشوار است.
بزرگی، اندازه، قدرت
مثال: The magnitude of the earthquake was immense.
بزرگی زمین لرزه بسیار بود.
بزرگی. دامنه، حیطه عمل، کشش، شدت، تعداد، زیادی. عظمت، حجم، قدر، اهمیت، شکوه، اندازه، مقدار، علوم مهندسی: شدت، کامپیوتر: مقدار، معماری: قدر مطلق، بزرگی، مقدار، حجم، قدرت، علوم دریایی: قدر. بزرگی.
بلندی صدا؛ حجم
...
[مشاهده متن کامل]

گشایش، ظرفیت، قدرت دستگاه مخابراتی، تعداد میزان، مقدار، ( رادیو و غیره ) درجه صدا، دفتر، توده، کتاب، بر حجم افزودن، بزرگ شدن ( حجم ) ، بصورت مجلد در آوردن، علوم مهندسی: دفتر، کامپیوتر: برچسب، الکترونیک: بلندی صدا، عمران: حجم، معماری: حجم، شیمی: حجم، روانشناسی: جلد، بازرگانی: مقدار، میزان، علوم هوایی: حجم، علوم نظامی: جلد کتاب

تفاوت magnitude و size:
magnitude به میزان قدرت یا شدت یک آبجکت اشاره دارد
اما
size به ابعاد فیزیکی یک جسم اشاره دارد.
importance, consequence, greatness, moment, note, significance, weight
- size, amount, amplitude, extent, mass, quantity, volume
بزرگی. دامنه، حیطه عمل، کشش، شدت، تعداد، عظمت، حجم، قدر، اهمیت، شکوه، اندازه، مقدار، علوم مهندسی: شدت، کامپیوتر: مقدار، معماری: قدر مطلق، بزرگی، مقدار، حجم، قدرت، علوم دریایی: قدر
magnitude 3 ( n ) =the size of an earthquake, e. g. The quake reached a magnitude of 7. 1 on the Richter scale.
magnitude
magnitude 2 ( n ) =the degree to which a star is bright, e. g. The star varies in brightness by about three magnitudes.
magnitude
magnitude 1 ( n ) ( m�ɡnəˌtud ) =the great size or importance of sth; the degree to which sth is large or important, e. g. We didn't realize the magnitude of the problem.
magnitude
importance, consequence, greatness, moment, note, significance, weight
- size, amount, amplitude, extent, mass, quantity, volume
بزرگی
دامنه، حیطه عمل، کشش، شدت، تعداد، عظمت، حجم، قدر، اهمیت، شکوه، اندازه، مقدار، علوم مهندسی: شدت، کامپیوتر: مقدار، معماری: قدر مطلق، شیمی: بزرگی، روانشناسی: مقدار، بازرگانی: حجم، علوم نظامی: قدرت، علوم دریایی: قدر
...
[مشاهده متن کامل]

وسعت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : magnify
✅️ اسم ( noun ) : magnification / magnifier / magnificence / magnitude
✅️ صفت ( adjective ) : magnificent
✅️ قید ( adverb ) : magnificently
ریشتر
برای بیان بزرگی زمین لرزه به کار میره
high magnitude
شدت بالا
قدرت بالا
اندازه، مقدار، میزان
magnitude ( نجوم )
واژه مصوب: قدر 1
تعریف: معیاری لگاریتمی برای سنجش روشنایی یک ستاره یا جِرم سماوی
بزرگی ؛ اهمیت
# The magnitude of the galaxy
# The magnitude of the flood was impossible to comprehend
# the magnitude of the task
# to grasp the magnitude of the problem
magnitude ( noun ) = بزرگی، عظمت، وسعت، میزان، ابعاد
معانی دیگر>>>گستردگی، قدر، اهمیت، بزرگی اندازه/میزان درخشندگی و روشنایی ستاره
مترادف با کلمه : Dimension ( noun )
examples:
1 - The magnitude of shock waves determines the damage that occurs during an earthquake.
...
[مشاهده متن کامل]

میزان پس لرزه ها خرابی که بعد از زلزله رخ می دهد را مشخص می کند.
2 - They don't seem to grasp the magnitude of the problem.
به نظر می رسد که آنها به بزرگی مسئله پی نبرده اند.
3 - The magnitude of the task would have discouraged an ordinary man.
اهمیت این کار باعث دلسردی یک فرد معمولی می شد.
4 - Using the drawn parameters, we then simulated 1, 000 elections and recorded the magnitude of each midterm loss.
با استفاده از پارامترهای ترسیم شده ، 1000 انتخابات را شبیه سازی کردیم و میزان هر اتلاف میان دوره ای را ثبت کردیم.

the large size or importance of something
بزرگی و اهمیت ( اسم )
کمیت
اندازه گیری مقدار
مقدار سنجی
چه مقدار
مغناطیس - مغناطیسی
بزرگی و اندازه

بزرگا ، توان ، قدرت ، شدت
میزان - مقدار
در نجوم به معنی قدر یا میزان درخشندگی ظاهری یا مطلق یک ستاره گفته میشود
اندازه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس