magnetize

/ˈmæɡnɪtaɪz//ˈmæɡnɪtaɪz/

معنی: کشیدن، اهن ربا کردن
معانی دیگر: مغناطیس کردن، آهن ربا کردن، کشندا کردن یا شدن، برکشند شدن یا کردن، مجذوب کردن، شیفته کردن، (قدیمی) رجوع شود به: hypnotize، مغناطیسی کردن، شیفتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: magnetizes, magnetizing, magnetized
مشتقات: magnetizable (adj.), magnetization (n.)
(1) تعریف: to cause to become a magnet.

(2) تعریف: to attract by means of personal magnetism; enthrall; captivate.

جمله های نمونه

1. Each worker has to carry a magnetized plastic entry card.
[ترجمه گوگل]هر کارگر باید یک کارت ورود پلاستیک مغناطیسی به همراه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]هر کارگر باید کارت ورود پلاستیکی مغناطیسی را حمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You can magnetize a needle by rubbing it with a magnet.
[ترجمه گوگل]می توانید سوزن را با مالش آن با آهنربا مغناطیسی کنید
[ترجمه ترگمان]تو می تونی یه سوزن رو با یه آهن ربا به هم بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His dark flashing eyes seemed to magnetize her.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که چشمان تیره‌اش او را مغناطیسی می‌کرد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که چشمان سیاهش به او دوخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was magnetized by her beauty.
[ترجمه گوگل]او مغناطیس زیبایی او شد
[ترجمه ترگمان]از زیبایی او مغناطیسی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This screwdriver has been magnetized.
[ترجمه گوگل]این پیچ گوشتی مغناطیسی شده است
[ترجمه ترگمان] این پیچ گوشتی خیلی مغناطیسی شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He magnetized the crowd with his beautiful voice.
[ترجمه گوگل]او با صدای زیبای خود جمعیت را جذب کرد
[ترجمه ترگمان]با صدای زیبایش جمعیت را مغناطیسی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This needle has been magnetized.
[ترجمه گوگل]این سوزن مغناطیسی شده است
[ترجمه ترگمان] این سوزن مغناطیسی شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She can magnetize a theatre audience.
[ترجمه گوگل]او می تواند مخاطبان تئاتر را جذب کند
[ترجمه ترگمان]او می تواند تماشاگران تئاتر را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cities have a powerful magnetizing effect on young people.
[ترجمه گوگل]شهرها اثر مغناطیسی قدرتمندی بر جوانان دارند
[ترجمه ترگمان]شهرها تاثیر magnetizing قدرتمندی بر جوانان دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is being increasingly used to detect weakly magnetized features such as postholes, and more deeply buried sites.
[ترجمه گوگل]به طور فزاینده ای برای شناسایی ویژگی های ضعیف مغناطیسی مانند پستچاله ها و مکان های عمیق تر مدفون استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]آلوئه ورا به طور فزاینده ای برای شناسایی ویژگی های مغناطیسی ضعیف مانند postholes و مکان های دفن زباله بسیار مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Magnetic ink a magnetized ink that can be read both by humans and by electronic machines.
[ترجمه گوگل]جوهر مغناطیسی جوهر مغناطیسی است که هم توسط انسان و هم توسط ماشین های الکترونیکی قابل خواندن است
[ترجمه ترگمان]مرکب مغناطیسی یک مرکب مغناطیسی است که می تواند هم توسط انسان و هم توسط ماشین های الکترونیکی خوانده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Students are always magnetized by her teaching.
[ترجمه گوگل]دانش‌آموزان همیشه تحت تأثیر تدریس او هستند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان همیشه با تدریس او مغناطیسی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This disco magnetized young people.
[ترجمه گوگل]این دیسکو جوانان را مغناطیس کرد
[ترجمه ترگمان] این young مغناطیسی این دیسکو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But thought alone will not completely magnetize you.
[ترجمه گوگل]اما فکر به تنهایی شما را به طور کامل مغناطیسی نمی کند
[ترجمه ترگمان]اما فکر کردم که به تنهایی تو را از دست نخواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Traditional buildings magnetize more tourists from other places and bring more consumers and opportunities.
[ترجمه گوگل]ساختمان‌های سنتی گردشگران بیشتری را از مکان‌های دیگر جذب می‌کنند و مصرف‌کنندگان و فرصت‌های بیشتری را به ارمغان می‌آورند
[ترجمه ترگمان]ساختمان های سنتی توریست های بیشتری را از مکان های دیگر جذب می کنند و مصرف کنندگان و فرصت های بیشتری را می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کشیدن (فعل)
trace, figure, heave, string, stretch, drag, pluck, draw, haul, weigh, pull, avulse, drain, strap, lave, suffer, subduct, thole, shove, chart, plot, experience, lengthen, hale, drawl, entrain, evulse, snick, magnetize, trawl

اهن ربا کردن (فعل)
magnetize

تخصصی

[برق و الکترونیک] مغناطیس شدن

انگلیسی به انگلیسی

• make magnetic; mesmerize, attract in a strong manner as if with a magnet, spellbind (also magnetise)
if you magnetize a substance or object, you give it the power to draw iron or steel towards it.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : magnetize
✅️ اسم ( noun ) : magnet
✅️ صفت ( adjective ) : magnetic
✅️ قید ( adverb ) : magnetically

بپرس