magnetic compass

/mægˈnetɪkˈkʌmpəs//mæɡˈnetɪkˈkʌmpəs/

قطب نمای مغناطیسی، قطب نمای برکشندی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an instrument that shows direction relative to the earth's magnetic field, usu. by means of a magnetic needle mounted on a pivot.

جمله های نمونه

1. Remember that the magnetic compass, clock and stop-watch are your most important navigation instruments.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که قطب نما مغناطیسی، ساعت و کرونومتر مهمترین ابزار ناوبری شما هستند
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید که قطب مغناطیسی، ساعت و ساعت توقف مهم ترین ابزار جهت یابی شما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Magnetic heading measure system(MHMS) or electric magnetic compass is an essential device used to measure the heading of ships, land vehicles and unmanned aerial vehicles(UAV).
[ترجمه گوگل]سیستم اندازه گیری مسیر مغناطیسی (MHMS) یا قطب نما مغناطیسی الکتریکی یک وسیله ضروری است که برای اندازه گیری مسیر کشتی ها، وسایل نقلیه زمینی و وسایل نقلیه هوایی بدون سرنشین (UAV) استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]دستگاه اندازه گیری مغناطیسی مغناطیسی (MHMS)یا قطب مغناطیسی الکتریکی یک وسیله ضروری است که برای اندازه گیری حرکت کشتی ها، وسایل نقلیه زمینی و وسایل نقلیه هوایی بدون سرنشین مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The magnetic surveying instrument uses a magnetic compass card, plumb bob, and modified movie camera that is activated by a timer.
[ترجمه گوگل]ابزار نقشه برداری مغناطیسی از یک کارت قطب نما مغناطیسی، باب شاقول و دوربین فیلم اصلاح شده استفاده می کند که توسط یک تایمر فعال می شود
[ترجمه ترگمان]ابزار بررسی مغناطیسی از یک کارت قطب نما مغناطیسی، plumb bob، و دوربین فیلم اصلاح شده استفاده می کند که توسط یک تایمر فعال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The instrument chiefly consists of telescope, magnetic compass and stabilizing apparatus.
[ترجمه گوگل]این ابزار عمدتاً از تلسکوپ، قطب نما مغناطیسی و دستگاه تثبیت کننده تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]ابزار عمدتا شامل تلسکوپ، قطب مغناطیسی و دستگاه تثبیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The creatures have their own inbuilt magnetic compass.
[ترجمه گوگل]این موجودات دارای قطب نمای مغناطیسی داخلی خود هستند
[ترجمه ترگمان]این موجودات، این حس inbuilt را دارند که دارای یک قطب نمای مغناطیسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The birthplace of paper, printing, gunpowder, and the magnetic compass turned inward, uncreative, and xenophobic.
[ترجمه گوگل]زادگاه کاغذ، چاپ، باروت و قطب‌نمای مغناطیسی به درون، غیر خلاقانه و بیگانه‌هراسی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]محل تولد کاغذ، چاپ، باروت، و قطب نمای مغناطیسی به سمت داخل، uncreative و بیگانه بیگانه تبدیل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The needle of a magnetic compass points to the magnetic north pole.
[ترجمه گوگل]سوزن قطب نما مغناطیسی به قطب شمال مغناطیسی اشاره می کند
[ترجمه ترگمان]عقربه قطب نما مغناطیسی به قطب شمال مغناطیسی اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There were two guide instruments, magnetic compass and gyro compass, as nautical navigation all along.
[ترجمه گوگل]دو ابزار راهنما، قطب نما مغناطیسی و قطب نما ژیروسکوپ، به عنوان ناوبری دریایی در تمام طول وجود داشت
[ترجمه ترگمان]دو ابزار راهنما، قطب مغناطیسی و قطب نما ژیرو، به عنوان جهت یابی دریایی همه جا وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Turns on to headings will be made at the standard rate, but using the stop-watch, not magnetic compass.
[ترجمه گوگل]روشن شدن سرفصل ها با نرخ استاندارد انجام می شود، اما با استفاده از کرونومتر، نه قطب نما مغناطیسی
[ترجمه ترگمان]بحث بر سر تی تر، با نرخ استاندارد ساخته خواهد شد، اما با استفاده از ساعت توقف، نه قطب نما مغناطیسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If this is simply a directional gyro it must be synchronised with the magnetic compass at frequent intervals.
[ترجمه گوگل]اگر این فقط یک ژیروسکوپ جهت دار باشد، باید در فواصل زمانی مکرر با قطب نما مغناطیسی هماهنگ شود
[ترجمه ترگمان]اگر این یک ژیروی هدایتی است، باید با قطب مغناطیسی در فواصل مکرر هماهنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fireworks, wood-block printing, canal lock-gates, kites, the wheelbarrow, chain suspension bridges and the magnetic compass.
[ترجمه گوگل]آتش بازی، چاپ بلوک چوبی، دروازه های قفل کانال، بادبادک ها، چرخ دستی، پل های معلق زنجیره ای و قطب نما مغناطیسی
[ترجمه ترگمان]وسایل آتش بازی، printing چوبی، قفل کانال، بادبادک، the، چرخ و زنجیر و قطب نمای مغناطیسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. By passing an electric current through a metal wire suspended above a magnetic compass, Oersted was able to produce a definite motion of the compass needle in response to the current.
[ترجمه گوگل]با عبور جریان الکتریکی از یک سیم فلزی معلق بالای قطب نما مغناطیسی، اورستد توانست حرکت مشخصی از سوزن قطب نما در پاسخ به جریان ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]با عبور جریان الکتریکی از طریق یک سیم فلزی معلق در بالای قطب مغناطیسی، Oersted قادر به تولید حرکت قطعی عقربه قطب نما در پاسخ به جریان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This was supplanted in the early 20 th century by the liquid - filled magnetic compass.
[ترجمه گوگل]در اوایل قرن بیستم، قطب‌نمای مغناطیسی پر از مایع جایگزین شد
[ترجمه ترگمان]این موضوع در اوایل قرن بیستم توسط قطب مغناطیسی پر از مایع جای گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We elucidate the development of avian biomagnetism in relation to magnetic compass, navigating map and mechanism of magnetic induction in this paper.
[ترجمه گوگل]ما توسعه بیومغناطیس پرندگان را در رابطه با قطب نما مغناطیسی، نقشه ناوبری و مکانیسم القای مغناطیسی در این مقاله توضیح می دهیم
[ترجمه ترگمان]ما توسعه of biomagnetism در رابطه با قطب مغناطیسی، نقشه ناوبری و مکانیزم القای مغناطیسی در این مقاله را روشن می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[شیمی] قطب نماى مغناطیسی، قطب نماى برکشندى
[عمران و معماری] قطبنما - قطبنمای مغناطیسی

انگلیسی به انگلیسی

• device used to determine direction by using a metal needle that always points toward the north

پیشنهاد کاربران

بپرس