magic

/ˈmædʒɪk//ˈmædʒɪk/

معنی: فریب، سحر، جادو، ساحری، سحر امیز، جادویی، سحری، وابسته به سحر و جادو
معانی دیگر: جادوگری، کندایی، افسون، طلسم، هر نیروی سحرانگیز، افسونی، سحرآمیز، عالی، محشر، معرکه، خیلی خوب، مسحور کردن، جادو کردن، سحر کردن، افسون کردن، طلسم کردن، (از ریشه ی فارسی: مغ)، شعبده بازی، تردستی، چشم بندی، (با: away) ناپدید کردن (به طور سحرآسا)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: supernatural control of physical forces or events, as by spells or ritual actions.
مترادف: conjuration, necromancy, sorcery, thaumaturgy, witchcraft
مشابه: black art, black magic, demonology, hoodoo, occultism, Satanism, shamanism, voodoo, wizardry

(2) تعریف: trickery meant to entertain by suggesting such supernatural control; sleight of hand.
مترادف: legerdemain, prestidigitation, sleight of hand
مشابه: hocus-pocus, trickery

(3) تعریف: the words, actions, or spells used by someone practicing such control or trickery.
مترادف: abracadabra, charm, conjuration, enchantment, hocus-pocus, incantation, invocation, rune, spell
مشابه: hex, mumbo jumbo

(4) تعریف: an overpowering, exceptional, or mysterious quality or influence.
مترادف: alchemy, charisma, enchantment, magnetism, spell, witchcraft
مشابه: allure, charm, hocus-pocus, mesmerism, talisman

- the magic of her singing
[ترجمه گوگل] جادوی آواز خواندن او
[ترجمه ترگمان] جادوی آواز او،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, concerning, or used in the practice of magic.
مشابه: arcane, charmed, mystic, mystical, spellbound

- a magic spell
[ترجمه گوگل] یک طلسم جادویی
[ترجمه ترگمان] یک افسون سحرآمیز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: produced by or as if by magic.
مترادف: bewitched, charmed, enchanted
مشابه: legendary, miraculous, mystic, mystical, spellbound

- a magic castle
[ترجمه گوگل] یک قلعه جادویی
[ترجمه ترگمان] یه قلعه جادویی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. magic bullet
(دارو یا وسیله ی درمان) داروی جدید و بسیار موثر

2. magic carpet
قالیچه ی حضرت سلیمان،قالیچه ی پرنده

3. magic eye
چشم الکترونیکی

4. magic touch
(دست یا لمس کردن) افسون آمیز

5. a magic bullet against cancer
داروی قاطع بر علیه سرطان

6. a magic charm to ward off evil eyes
طلسمی برای خنثی کردن چشم بد

7. a magic eye opens and closes the door
یک چشم الکتریکی در را باز و بسته می کند.

8. alladdin's magic lamp
چراغ جادوی علاالدین

9. the magic of computer technology
اعجاز فن آوری رایانه

10. the magic of love
افسون عشق

11. white magic
سحر و جادوی بی زیان

12. black magic
جادوی سیاه (همراه با احضار شیاطین)

13. there was magic in her eyes
چشمان او سحرآمیز بود.

14. to practice magic
جادوگری،جادو کردن

15. pari has a magic touch with flowers
دست پری برای گل کاری خوب است.

16. the camera can magic vices into virtues
دوربین عکاسی می تواند بدی ها را افسون وار همچون محسنات بنمایاند.

17. as if by magic (like magic)
به طور سحرآمیز،چنانچه گویی با جادو

18. hafez' poetry is sheer magic
شعر حافظ کاملا جادویی است.

19. i don't believe in magic
من به سحر و جادو اعتقاد ندارم.

20. they gave him some magic medicine
به او یک داروی سحرآمیز دادند.

21. his latest poem is real magic
آخرین شعر او واقعا معرکه است.

22. when i was young, movies had magic for me
جوان که بودم سینما مرا مسحور می کرد.

23. his books revived the people's interest in magic
کتاب های او علاقه ی مردم را به سحر و جادو احیا کرد.

24. He suddenly appeared as if by magic.
[ترجمه گوگل]او ناگهان مانند جادو ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان انگار با جادو ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. There is no magic wand to secure a just peace.
[ترجمه گوگل]هیچ عصای جادویی برای تضمین صلح عادلانه وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ یک چوب جادویی وجود نداره که بتونه آرامش رو حفظ کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Some of the magic tricks called for audience participation.
[ترجمه گوگل]برخی از ترفندهای جادویی خواستار مشارکت مخاطبان بود
[ترجمه ترگمان]بعضی از این فنون جادوگری برای شرکت کنندگان معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The fairy godmother's magic charm turned Cinderella's rags into a beautiful gown.
[ترجمه گوگل]طلسم جادویی مادرخوانده پری، پارچه های سیندرلا را به لباسی زیبا تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]طلسم جادوی fairy، لباس های Cinderella را تبدیل به یک لباس زیبا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The wicked old woman charmed the princess with magic words.
[ترجمه گوگل]پیرزن شرور شاهزاده خانم را با کلمات جادویی مجذوب کرد
[ترجمه ترگمان]پیرزن بدجنس، شاهزاده خانم را با کلمات جادویی مفتون کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The fairy's magic changed the two brothers into swans.
[ترجمه گوگل]جادوی پری دو برادر را تبدیل به قو کرد
[ترجمه ترگمان]جادوی فرشته دو برادر را به قوها تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. There's no magic formula for a perfect marriage.
[ترجمه گوگل]هیچ فرمول جادویی برای ازدواج کامل وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ فرمول جادویی برای یک ازدواج بی نقص وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فریب (اسم)
bewitchment, conjuration, cheat, humbuggery, wile, allurement, lure, enticement, deception, deceit, fraud, delusion, temptation, seducement, magic, sorcery, bluff, bamboozle, bilk, bob, humbug, brogue, cantrip, imposture, swindle, defraudation, diabolism, hocus-pocus, goety, hoodoo, inveiglement

سحر (اسم)
bewitchment, conjuration, dawn, charm, aurora, daydawn, dayspring, magic, witchcraft, enchantment, sorcery, black art, witchery, black magic, incantation, brightening, thaumaturgy, theurgy, wizardry

جادو (اسم)
conjuration, weird, talisman, spell, magic, enchantment, glamor, witchery, black magic, incantation, wizard, thaumaturgy, theurgy

ساحری (اسم)
magic, sorcery

سحر امیز (صفت)
hermetic, magic, magical, sorcerous

جادویی (صفت)
magic, magical, theurgic

سحری (صفت)
magic, magical, matutinal

وابسته به سحر و جادو (صفت)
magic, magical

انگلیسی به انگلیسی

• sorcery, witchcraft, ability to supernaturally control natural forces or events by means of spells and incantations; conjuring, sleight of hand, creation of illusions as a form of entertainment; enchantment, charm, mystical influence
of or pertaining to magic; used in magic; created by means of magic; enchanting, charming
produce by magic; remove by magic; control by magic
in fairy stories, magic is a special power that can make apparently impossible things happen. for example, it can control events in nature or make people disappear.
magic is also the art of performing tricks to entertain people, for example by seeming to make things appear and disappear.
the magic of something is a special quality that makes it seem wonderful and exciting. uncount noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...a truly magic moment.

پیشنهاد کاربران

اعجوج و معجوج جادوگرانی بودند که در قران هم به داستان آنها اشاره شده است ـواژه ی انگلیسی مجیک magic که تغییر یافته معجوج می باشد از نام این دو فرشته گرفته شده است.
use magic
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : magic
✅️ اسم ( noun ) : magic
✅️ صفت ( adjective ) : magical / magic
✅️ قید ( adverb ) : magically
جادو سحر
جادویی
magic word " کلمه جادویی
جادو . افسون . سحر
Magic=سحر - جادو - و چیز هایی از این قبیل
گیرایی،
افسون
the magic of a live performance
سحر جادو کاری که دیگران نمیتوانند بکنن و کار شگفت آوریه
هیجان انگیز
هو
جادو ، سحر.
عجیب و غریب
اعجاب انگیز
سحر و جادو _ رویایی _ جادویی _
سحر و جادو
جادو کردن_جادوگر_معجزه_کاری که افراد معمولی نمیتوانند انجام دهند. _شگفتی های خدا
اعجاز
معجزه
خِرق عادت
کاری خارقِ عادت، که دیگران از انجام آن عاجز باشند.
شگفتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس