made up

/ˈmeɪdˈəp//meɪdʌp/

اختراعی، جعلی، دروغین، بزک کرده، توالت کرده، ساختگی، سرهم بندی شده، تقلبی، مصنوعی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: fictitious; invented.
مترادف: concocted, fabled, fabricated, fictitious, invented, manufactured
مشابه: ad-lib, bogus, counterfeit, imaginary, mythical, phony, pretended

- a made-up excuse
[ترجمه A.A] یک بهانه دروغین
|
[ترجمه گوگل] یک بهانه ساختگی
[ترجمه ترگمان] یه بهانه درست و حسابی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: wearing makeup.
مشابه: rouged

(3) تعریف: completely assembled; completed.
مترادف: assembled
مشابه: finished

تخصصی

[نساجی] پارچه تکمیل شده آماده بازار

انگلیسی به انگلیسی

• fabricated, invented; made of, composed of, consisting of; wearing make-up and cosmetics
if you or your face, lips, or eyes are made-up, you are wearing make-up such as eyeshadow and lipstick.
something that is made-up has already been prepared.
a made-up story or account is invented and not actually true.

پیشنهاد کاربران

it seems you already made up your mind
به نظر میرسه قبلا فکراتو کردی
۱. آرایش کرده. توالت کرده ۲. ساختگی. دروغین ۳. ساخته. آماده // اختراعی، جعلی، دروغین، بزک کرده، توالت کرده، ساختگی، سرهم بندی شده، تقلبی، مصنوعی
مثال:
Don’t try to cheat me by a made - up story.
سعی نکن من را با یک داستان ساختگی و دروغین فریب بدهی.
گاهی معنی تصمیم گرفتن می ده
Made up mind = make a decision
it seems like you’re already made up your mind
به نظر می رسه قبلا فکراتو کردی
آشتی کردن
We made up
ما آشتی کردیم
متشکل از
معنی خوشحال هم میده
بعضی اوقات معنی اشتی کردن ساختن دوباره رابطه رو هم میده
تشکیل شده
من درآوردی
مثلا میگن نظرت راجع به اسم zayden یا khai چیه ؟
میگن : seem made - up
یعنی من درآوردیه. به زبون ساده داره میگه که مسخرست و اصالت نداره
شکل گرفتن ، بوجود آمدن
در این جا به معنی ( ساخته شده، تشکیل شده ) می باشد.
A fiber made up of many axons is called a nerve.
Became friendly again
آشتی کردن / دوباره دوست شدن
تشکیل شدن از
تشکیل دادن
به وجود آمده؛ ساخته شده
مثلا:
sunlight is made up of the rainbow colors
معنی: نور خورشید به وجود آمده از رنگهای رنگین کمان است.
یا ساخته شده
ساختگی، تقلبی
تشکیل شدن
جبران کرد
یه چیز من در اوردی درست کردن
ساخته می شود

ساختن ، بوجود آوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس