made it easy for him

انگلیسی به انگلیسی

• caused the situation to be very simple for him, gave in to him

پیشنهاد کاربران

موضوع برای او تسهیل شد؛ کار برای او آسان شد؛
برای او ساده سازی شد؛ برای او راحت شد…
باعث شد وضعیت برای او سهل و بی زحمت گردد…

بپرس