mad

/ˈmæd//mæd/

معنی: خل، مجنون، شیفته، دیوانه، از جا در رفته، عصبانی
معانی دیگر: شوریده، کالفته، پریشان حال، هیجان زده، بی عقل، نابخرد، احمق، احمقانه، مرده ی چیزی، سخت خواهان، از خنده روده بر کننده، بسیار خنده دار، (دام پزشکی) هار، دچار هاری، (معمولا با: at) خشمگین، برآشفته، آتشی، (قدیمی) دیوانه کردن (امروزه: madden)، خشم، غیظ، اعراض، (مخفف) نابودی حتمی متقابل (این باور: سلاح های اتمی چون موجب نابودی هر دو طرف می شوند ابرقدرت ها را ناگزیر به احتراز از جنگ می کنند)، عصبانی کردن، دیوانه کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: madder, maddest
مشتقات: maddish (adj.)
عبارات: like mad, mad as a hatter
(1) تعریف: not of sound mind; temporarily deranged; insane, irrational, or maddened.
مترادف: crazy, demented, deranged, insane, irrational, lunatic, maddened, non compos mentis
متضاد: sane
مشابه: around the bend, batty, berserk, buggy, cracked, crazed, cuckoo, distraught, dotty, loco, loony, maniacal, mental, screwy, touched, unbalanced, unhinged, wacky

(2) تعریف: angry; irate.
مترادف: angry, enraged, fuming, furious, incensed, infuriated, irate, riled
متضاد: unruffled
مشابه: beside oneself, galled, indignant, maddened, miffed, raging, sore, wrathful, wroth

(3) تعریف: suffering from rabies.
مترادف: rabid

- a mad dog
[ترجمه گوگل] یک سگ دیوانه
[ترجمه ترگمان] یک سگ هار پر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: turbulent, confused, or frantic.
مترادف: disorderly, frantic, madcap, unruly, wild
مشابه: confused, harum-scarum, impulsive, reckless, turbulent, undisciplined

- a mad rush for the goal line
[ترجمه گوگل] عجله دیوانه وار برای خط دروازه
[ترجمه ترگمان] برای رسیدن به هدف هجوم جنون آمیزی به راه انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: passionately fond of.
مترادف: crazy, fanatical, nutty, passionate, wild
مشابه: ardent, avid, devoted, enthusiastic, fervent, fond, zealous

- mad about opera
[ترجمه گوگل] دیوانه از اپرا
[ترجمه ترگمان] از اپرا عصبانی بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: imprudent or unrealistic; foolish.
مترادف: crazy, daft, foolish, half-baked, ill-considered, imprudent, inept, injudicious, insane, unrealistic, unwise, witless
متضاد: sensible
مشابه: crackpot, dotty, foolhardy, ill-advised, ill-conceived, impractical, rash, senseless, unsound, wild

- a mad scheme for making money
[ترجمه گوگل] یک نقشه دیوانه کننده برای پول درآوردن
[ترجمه ترگمان] یک نقشه جنون آمیز برای پول درآوردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. mad as a hatter
خل،خل وضع

2. mad as a hatter (or march hare)
کاملا دیوانه

3. a mad comedy
شادمایش (کمدی) خنده دار

4. a mad dog
سگ هار

5. a mad person throws a rock in a well which a hundred sane people can't take out
یک دیوانه سنگی را در چاه می اندازد که صد عاقل نمی توانند در بیاورند.

6. a mad scheme
نقشه ی احمقانه

7. raving mad
دیوانه ی زنجیری (هذیان گوی)

8. stark mad
کاملا دیوانه

9. the mad man fired at the crowd at random
مرد دیوانه بی هدف به طرف جمعیت تیراندازی کرد.

10. like mad
(عامیانه) شدید،شدیدا،باشوق و علاقه

11. are you mad at me?
از من دلخوری ؟ از من عصبانی هستی ؟

12. he went mad and had to be restrained around the clock
دچار جنون گردید و لازم شد که بیست و چهار ساعته او را تحت قید و بند قرار بدهند.

13. i was mad with fear
از ترس دیوانه شدم.

14. men were mad for her
مردها مرده ی او بودند.

15. she is mad about clothes
او دیوانه ی لباس است.

16. she is mad to waste money like that
پول حرام کردن بدین نحو بی عقلی او را می رساند.

17. to act mad
دیوانگی کردن،مثل دیوانه ها عمل کردن

18. to go mad
دیوانه شدن

19. have a mad on
(عامیانه) خشمگین شدن یا بودن،غیظ کردن

20. iago drove him mad with jealousy
آیاگو او را از شدت حسادت به ورطه ی دیوانگی کشاند.

21. love drove him mad
عشق او را دیوانه کرد.

22. her words sent me mad
حرف های او مرا (از خشم) دیوانه کرد.

23. she made me so mad that i slammed the door and got out
آن قدر مرا آتشی کرد که در را محکم به هم کوفتم و خارج شدم.

24. the death of his son drove him mad
مرگ پسرش او را دیوانه کرد.

25. she looked at me as if i were mad
به من آنچنان نگاه کرد که گویی دیوانه ام.

26. she's got the mopes because the teacher is mad at her
او ناراحت است چون معلم از دستش عصبانی شده.

27. whom the gods want to destroy they first make mad
خدایان آنهایی را که می خواهند نابود کنند ابتدا دیوانه می کنند،عقل که نیست جان در عذاب است،بی عقل سبب تباهی است

28. The enemy mad bombardment caused unprecedented death and destruction in the country.
[ترجمه گوگل]بمباران جنون آمیز دشمن باعث مرگ و ویرانی بی سابقه ای در کشور شد
[ترجمه ترگمان]بمباران جنون آمیز دشمن باعث مرگ بی سابقه و نابودی کشور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. What a mad thing to do!
[ترجمه گوگل]چه کار دیوانه کننده ای!
[ترجمه ترگمان]چه کار احمقانه ای است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The chase was mad, mad now retire.
[ترجمه گوگل]تعقیب و گریز دیوانه بود، دیوانه اکنون بازنشسته شوید
[ترجمه ترگمان]شکار دیوانه و دیوانه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خل (صفت)
light, abnormal, crackpot, mad, nuts, dotty, flighty, strange, queer, half-baked, light-minded, off-beat, off-color, off-colour, queerish, screwy

مجنون (صفت)
mad, nuts, amok, insane, demented, lunatic, loco, crazy, maniac

شیفته (صفت)
mad, captive, preoccupied, amorous, fond, gaga

دیوانه (صفت)
mad, nuts, moony, insane, demented, lunatic, crazy, gaga, natural, batty, nut, frenetic, phrenetic, fanatic, fanatical, cuckoo, fey, hare-brained, loony, luny, mad-brained, manic, mooney, moonstruck, nutty

از جا در رفته (صفت)
mad, berserk, frenzied, short-tempered

عصبانی (صفت)
mad, feisty, furious, choleric, nervy, frenzied, short-tempered, frenetic, wrathful, nervous, pelting, huffy, maniac, frantic, high-strung, horn-mad, horn-red, red-hot, huffish, wreakful

تخصصی

[برق و الکترونیک] magnetic anomaly detector-آشکار ساز مغناطیسی آشکال غیر عادی مغناطیس سنج راهنمایی که وجود زیر دریاییهای زیر آب را آشکار می کند . جریان مستقیمی از یک سیم پیچ پیچیده بر روی هسته ای با گذاردهی مغناطیسی بالا می گذارد و اثر میدان مغناطیسی زمین را بر روی هسته متعادل می ند . جریان متناوبی، هسته را به مقدار برابری در هر دو نوسان مثبت و منفی اشباع می کند . میدان مغناطیسی زیر دریایی نوسانهای نابرابر ایجاد می کند و در نتیجه سیگنالی در خروجی تولید می شود . در هواپیماهای گشت ضد زیر دریایی ( navy orion p3 ) حسگرهای مغناطیسی در یک محفظه ی میله ای شکل قرار دارند که از عقب هواپیما بیرون آمده است .

انگلیسی به انگلیسی

• constant threat present between the usa and the soviet union which helped prevent nuclear war (both countries had the ability to completely annihilate the other)
crazy, insane; furious, angry
someone who is mad has a mental illness which makes them have strange ideas and sometimes behave oddly.
you describe someone as mad when they do or say things that you think are very foolish.
you also use mad to describe wild, uncontrolled behaviour.
you can say that someone is mad when they are very angry; an informal use.
if you are mad about something or someone, you like them very much indeed; an informal use.
if you say that someone is driving you mad or that they will drive you mad, you mean that they are annoying you very much.
if you do something like mad, you do it very energetically or enthusiastically; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Angry
🔘 Mad
🔘 Furious
🔘 Irate
🔘 Enraged
🔘 Infuriated
🔘 Livid
🔘 Wrathful
🔘 Annoyed
🔘 Irritated
✅ Definition:
👉 Feeling strong displeasure or hostility.
مضطرب، نگران
خیلی عصبانی
دوست داشتم
عالیه
دیوانه
مثال: Some people thought he was mad for quitting his job.
بعضی افراد فکر کردند او دیوانه است که از شغلش استعفا داد.
to go mad
به سرش زده
mad ( adj ) ( m�d ) ( madder, maddest ) =very angry, e. g. He got mad and walked out. She's mad at me for being late. =mentally ill =wild and excited =very interested in sth
mad
ادبی:
پریشان دماغ، آشفته دماغ
رضی الدین آرتیمانی:
پریشان دماغیم ساقی کجاست
شراب ز شب مانده باقی کجاست
بیدل دهلوی:
مکن ز شانه پریشان دماغ گیسو را
مچین به چین غضب آستین ابرو را
شنیدین میگن طرف جوشی شد این همون mad هست.
علاوه بر معانی ذکرشده، در بافت غیر رسمی و عامیانه به معنای خیلی زیاد هم هست: great in quantity, amount, extent, or degree
مثلا:
making mad money
It's mad hot in this car
منابع• https://www.dictionary.com/browse/mad• https://www.merriam-webster.com/dictionary/mad
عصبی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : madness
✅️ صفت ( adjective ) : mad
✅️ قید ( adverb ) : madly
جنون، زیرا موقتی است.
You are driving me mad
تو داری منو عصبانی می کنی
Acquiring mad skills will help you in this way
یادگیری مهارت های گسیخته و متنوع در این زمینه راهگشا خواهد بود
I'm mad at you
Community Verified icon Verified
من از دست تو ناراحتم
چل، دیوانه، خل، احمق، شیفته
crazy
e. g : I mad at you
یعنی از دستت عصبی هستم.
at you یعنی چیزی که طرف مقابل باعث و بانیش بوده که در جمله بالا طرف مقابل باعث crazy شدن من شده یعنی باعث عصبی شدن من شده و من از دستش عصبی هستم.
دیوانه وار عصبانی
واژه دیوانه در مکان ها و موارد متفاوت است:
دیوانه عشقی:مجنون بودن مثل:لیلی و مجنون
دیوانه:خل بودن
دیوانه یه چیزی:مست بودن:معنی درحال خود نبودن
دیوانه
در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود؟
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دلست پای در بند چه سود؟
جناب مولوی
خب دوستان ببینید
باید بگم که کتاب های اکسفورد برای این موضوع 3 گزینه اوردن
crazy دیوانه
mad دیوانه
stupid دیوانه
دوتا گزینه باا رو میشه در معانی مثبت هم به کار برد
اما اخری فقط معنی منفی دارع یا بهتر بگم ی جور توهین هست
...
[مشاهده متن کامل]

پس madمیتونه ؟ سرخوش و دیوانه مثبت هم معنی بدع
تمام

Angry
Im mad at you : Im angry with you😤
Im mad about you : I love you😍
مست
کرخت ، حسود ، عصبانی
البته دو معنی مهم از این واژه یا بهتر بگویم عبارت, مغفول مانده البته اگر به دید سرواژه یا Acronym به این واژه نگریسته شود:
1. MAD: magnetic anamally detector
که به معنای: ردیاب مغناطیس زیردریایی است : نوعی اشکار ساز شدت یا جهت میدان مغناطیسی که در هواپیما جهت کشف زیردریایی ها بکار میرود.
...
[مشاهده متن کامل]

2. MAD:Mutual Assured Destruction
که به معنای :نابودی قطعی متقابل ( در جنگ اتمی ) است.

مهمترین ویژگی mad موقتی بودن آن است. یعنی حرفی می شنویم، کسی عملی انجام میدهد که انسان بیش از حد عصبانی می شود. این حالت را mad می گویند که بعد از مدتی رفع می شود و انسان به حالت عادی خود برمی گردد.
توی آمریکا مترادف angry ( عصبانی ) است.
در انگلیس به معنای دیوانه
عصبانی، خشمگین
crazy
مترادف crazy به معنی دیوانه
اگر داشتیم
. She was mat at me
او از من عصبانی شد.
مترادف این جمله میشه:
. She got angry me
او از من عصبانی شد.
عصبانی
بد ، اهریمن، احمق، دیوانه
سرخوش
احمق
در مورد حیوان :سگ
مانند :mad dog
آشفته
دیوونه ی هیپ هاپ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس