machine

/mɪˈʃiːn//məˈʃiːn/

معنی: دستگاه، ماشین، ماشین کردن، با ماشین رفتن
معانی دیگر: (قدیمی) وسیله ی نقلیه، تار و پود، ساختار، سازواره، بافت، دستگاه (اداری و غیره)، سازمان، سرد و بی عاطفه (مانند ماشین)، ماشین وار، ماشینی، ماشین ساخت، با ماشین ساختن یا انجام دادن یا تراشیدن، سازمان حزبی، اعضای کلیدی حزب، دستگاه رهبری، (تئاتر) دستگاههای تغییر صحنه و غیره (به ویژه در تئاتر یونان باستان)، هنر یا تمهید ادبی (مثلا وارد کردن عوامل ماورای طبیعه در داستان)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a man-made device, usu. driven by a motor or engine, with a system of interrelated parts that work together to perform a task.
مشابه: apparatus, appliance, contrivance, device, engine, invention, mechanism, motor

- a printing machine
[ترجمه Amir] پرینتر
|
[ترجمه Mohammad Taha Mokhtari] یک دستگاه چاپ
|
[ترجمه گوگل] یک دستگاه چاپ
[ترجمه ترگمان] ماشین چاپ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an organized group that controls the workings of an organization or cause.
مترادف: apparatus, organization
مشابه: combine, coterie, machinery, operation, outfit, party, setup, structure, system

- the political machine
[ترجمه گوگل] ماشین سیاسی
[ترجمه ترگمان] ماشین سیاسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: any complicated or intricate system.
مشابه: apparatus, contraption, contrivance, machinery, system

(4) تعریف: a human being who performs or behaves with the regularity or predictability of a mechanical device, or appears to be without emotion.
مترادف: automaton, robot
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: machines, machining, machined
مشتقات: machinelike (adj.)
• : تعریف: to construct, prepare, cut, or finish using a machine.
مشابه: construct, lathe, saw, tool

- These garments are not sewn by hand; they are machined.
[ترجمه Sd] این پوشاک کار دست نیست با ماشین الات بافته شده
|
[ترجمه گوگل] این لباس ها با دست دوخته نمی شوند آنها ماشینکاری می شوند
[ترجمه ترگمان] این پوشاک با دست دوخته نشده است؛ آن ها ماشین کاری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. machine guns sputtered away
مسلسل ها ترق تروق می کردند.

2. machine guns were sweeping us from two sides
مسلسل ها از دو طرف ما را درو می کردند.

3. machine operatives
متصدیان ماشین

4. a machine contrived from a few spare parts
ماشینی که با (امتزاج) چند بخش یدکی ابداع شده بود

5. a machine for stamping bicycle mudguards
ماشینی برای پرس کردن گلگیر دوچرخه

6. a machine gun kept spraying us
یک مسلسل مرتبا ما را به گلوله می بست.

7. a machine gun nest
آشیان مسلسل

8. a machine that dispenses paper napkins
ماشینی که دستمال کاغذی بیرون می دهد

9. a machine that flies through the air
ماشینی که در هوا پرواز می کند

10. a machine that is running
موتوری که دارد کار می کند

11. a machine that performs three operations at a time
ماشینی که سه عمل را در یک وهله انجام می دهد

12. a machine that shreds sugar cane
ماشینی که نیشکر را ریزریز می کند

13. a machine that will not work in cold weather
ماشینی که در هوای سرد به کار نمی افتد

14. a machine that worms screws
ماشینی که پیچ ها را رزوه می کند

15. stuttering machine guns
مسلسل هایی که تق تق می کردند

16. the machine snarled the cloth up
پارچه در ماشین گیر کرد.

17. the machine was given extensive trials under different conditions
این موتور را تحت شرایط گوناگون آزمایش کردند.

18. the machine works by electricity
این ماشین با برق کار می کند.

19. this machine can perform a multitude of tasks
این دستگاه می تواند وظایف زیادی را انجام بدهد.

20. this machine clamps together sheets of cardboard
این دستگاه صفحات مقوا را به هم بست می زند.

21. this machine compresses cotton bales
این ماشین عدل پنبه را متراکم می کند.

22. this machine cools the water
این دستگاه آب را خنک می کند.

23. this machine cuts and bundles hay, and then spits it out
این ماشین علف خشک را می برد و بسته بندی می کند و سپس به بیرون می افکند.

24. this machine does an amazing amount of work
مقدار کاری که این ماشین انجام می دهد تعجب انگیز است.

25. this machine filters out the noxious fumes
این دستگاه گازهای زیان بخش را پالایش می کند.

26. this machine has a very smooth action
این دستگاه خوب و آرام کار می کند.

27. this machine is programmed to start by itself
این ماشین تنظیم شده است که خود به خود به کار بیافتد.

28. this machine parallels and bends the wires
این ماشین سیم ها را هم راستا و خمیده می کند.

29. this machine peels shrimp automatically
این ماشین به طور خود کار پوست میگو را جدا می کند.

30. this machine presses and bundles the hay
این دستگاه کاه را فشرده و عدل بندی می کند.

31. this machine removes the fat from milk
این دستگاه چربی شیر را می گیرد.

32. copying machine
دستگاه پلی کپی (یا فتوکپی)،دستگاه رونوشت ساز

33. franking machine
(در شرکت های بزرگ و غیره) دستگاهی که به پاکت،نشان یا تمبر یا مهر پست مجانی می زند (و معمولا پول آن را جمع زده و یکجا به اداره ی پست می پردازند)

34. weighing machine
باسکول،ترازو

35. a flying machine
هواپیما

36. a practical machine with many uses
ماشین به دردخور که کاربردهای فراوانی دارد

37. a sewing machine
چرخ خیاطی،ماشین خیاطی

38. a sewing machine needle
سوزن ماشین خیاطی

39. a washing machine
ماشین رختشویی

40. their propaganda machine exaggerates everything grossly
دستگاه تبلیغاتی آنها در همه چیز سخت مبالغه می کند.

41. to separate machine parts
بخش های موتور را از هم جدا کردن

42. a burst of machine gun fire
رگبار تیراندازی با مسلسل

43. a cigarette vending machine
ماشین فروش سیگار

44. a pattern designing machine
ماشینی که الگوها را طراحی می کند

45. a shaft boring machine
دستگاه چال بری

46. an automatic ticketing machine
ماشین خودکار برای دادن بلیت

47. he brought his machine to a halt
او اتومبیل خود را متوقف کرد.

48. he made the machine work
او ماشین را به کار انداخت.

49. the airplanes used machine guns and cannon fire
هواپیماها آتش مسلسل و توپ به کار بردند.

50. the perpetual motion machine
ماشین حرکت همیشگی

51. you have to machine the edges of the curtain
باید حاشیه های پرده را با چرخ خیاطی بدوزی.

52. a computer is a machine that can think and reason
کامپیوتر ماشینی است که می تواند فکر و استدلال کند.

53. internal mechanism of a machine
مکانیزم درونی یک موتور

54. the making of that machine was not easy
ساختن آن ماشین کار آسانی نبود.

55. to explain how a machine operates
طرز کار یک موتور را توضیح دادن

56. pull the lever and the machine will start
دسته را بکش،موتور روشن می شود.

57. the accuracy of this calculating machine
دقت این ماشین حساب

58. to raffle off a sewing machine
چرخ خیاطی را به قرعه کشی گذاشتن

59. within the sweep of their machine guns
در تیررس مسلسل های آنان

60. another ingenious englishman invented the weaving machine
یک مبتکر انگلیسی دیگر،ماشین بافندگی را اختراع کرد.

61. germany built up a powerful military machine
آلمان دستگاه نظامی نیرومندی به وجود آورد.

62. he could strip and reassemble a machine gun in the dark
او می توانست در تاریکی یک مسلسل را پیاده و سوار کند.

63. pushing this button will activate the machine
با فشار این دکمه ماشین به کار می افتد.

64. that event unravelled the country's social machine
آن رویداد نظام اجتماعی کشور را درهم ریخت.

65. to get cigarettes from a slot machine
از ماشین پولی سیگار گرفتن

66. disease alters the balance of the human machine
بیماری توازن ماشین بدن انسان را برهم می زند.

67. the automobile is an integration of many machine parts
اتومبیل ترکیبی از دستگاه های متعدد است.

68. the human body is a very complicated machine
بدن انسان ماشین بسیار پیچیده ای است.

69. due to human error and not because of machine malfunction
بخاطر لغزش انسان و نه به واسطه ی بد کار کردن ماشین

70. he organized the army into a modern fighting machine
او ارتش را به صورت یک ماشین جنگی امروزی سازماندهی کرد.

مترادف ها

دستگاه (اسم)
apparatus, set, appurtenance, device, machine, system, machinery, plant, mechanism

ماشین (اسم)
apparatus, machine, engine, mill, automaton, motor, plant, gin, mechanism

ماشین کردن (فعل)
type, machine, print

با ماشین رفتن (فعل)
machine

تخصصی

[کامپیوتر] ماشین
[برق و الکترونیک] ماشین
[نساجی] ماشین - دستگاه - ماشینی - فرش ماشینی

انگلیسی به انگلیسی

• man-made device made up of interconnected parts that work together to perform a given task or function; group of people that controls an organization or cause; person that acts in a stiff mechanical manner
produce via mechanical means, create using a machine
a machine is a piece of equipment which uses electricity or an engine in order to do a particular kind of work.
to machine something means to make it or work on it using a machine.
you also use machine to refer to a well-controlled system or organization.

پیشنهاد کاربران

machine metaphor:
استعاره ماشین
ماشین ساده
دستگاه
ماشین / دستگاه
مثال: He repaired the broken machine.
او دستگاه شکسته را تعمیر کرد.
slang for dope needle
اصطلاح عامیانه برای سوزن تزریق مواد
منشی هم معنی میده
ماشین آلات
دستگاه الکترونیکی
در فرهنگ واژگان پارسی پهلوی:
ُمشیَتن= moŝitan ـ1ـ ناقص ـ ضعیف شدن 2ـ منحرف شدن، انحراف پیدا کردن 3ـ حرکت کردن ـ و تغییر کردن آمده است.
ماشین
دستگاه

دستگاه
دستگاه - ماشین
ماشین
تراش دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس