96 1537 100 1 munchies /ˈmənˌtʃiz/ /ˈmənˌtʃiz/(عامیانه)، تنقلات، خوراکی جزئی (مانند چیپس و غیره) معنی کلمه munchies به انگلیسی munchies• desire to eat, craving for a snack; snack food (slang) munchies را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران جوان بیکار کره خوری! امین جهانگرد هله هوله Dark Light snacks or small items of food."the nibbles and munchies were delicious"a sudden strong desire for food.plural noun: the munchies"I bought a pork pie to stave off the munchies"۱. تنقلات - هله هوله مثل چیپس پفک پاستیل لواشک شوکول بستنی و ...۲. کره خوری - گشنگی و تمایل به خوردنIm high getting munchies معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها مرتضی > judicial officer دکترحسینی > white hot farimoon > throw oneself into SuperSU > Sweet move مهدی نصر > wiggle room یاسین > مدل مدیسا > مدیسا SuperSU > arctic force نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته پارسا حیدری حمیدرضا دادگر_فریمانمحمدرضا ایوبی صانعFarhooddi darkestarرهگذرA.C.EDark Light فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته پرفروغ تحسین آمیز حسرت آمیز shet نیازموده مرساد گریسته اند قوی رایی