mourning

/ˈmɔːrnɪŋ//ˈmɔːnɪŋ/

معنی: عزا، ماتم، سوگواری، عزاداری، سوگ
معانی دیگر: جامه ی عزا، لباس سیاه، دوران عزاداری، وابسته به سوگواری

جمله های نمونه

1. mourning ceremonies
مراسم ختم (عزاداری)

2. during mourning flags are at half mast
در دوران سوگواری پرچم ها نیمه افراشته اند.

3. wearing mourning clothes is optional
پوشیدن لباس عزاداری اختیاری است.

4. they wear mourning for a whole year
آنها یک سال تمام جامه ی عزا می پوشند.

5. a sound of mourning came from the dead man's room
صدای سوگواری از اتاق مرد متوفی به گوش می رسید.

6. his remarks apropos mourning
اظهارات او درباره ی عزاداری

7. black is a sign of mourning
سیاه علامت سوگواری است.

8. moharam is the month of mourning
محرم ماه عزاداری است.

9. her father's death put her into mourning
مرگ پدر او را سوگوار کرد.

10. the bereaved family are still in mourning
خانواده ی سوگوار هنوز عزاداری می کنند.

11. the leitmotif of this story consists of death and mourning
موضوع اصلی این داستان عبارت است از مرگ و سوگواری.

12. He was in mourning for his wife.
[ترجمه گوگل]در سوگ همسرش بود
[ترجمه ترگمان]او برای همسرش عزادار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The mourning could be heard all day and all night.
[ترجمه گوگل]صدای عزاداری در تمام روز و تمام شب شنیده می شد
[ترجمه ترگمان]تمام روز و شب، مراسم تدفین شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The government announced a day of national mourning for the victims.
[ترجمه گوگل]دولت برای قربانیان یک روز عزای ملی اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]دولت یک روز عزای عمومی برای قربانیان اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was still in mourning for her husband.
[ترجمه گوگل]هنوز در سوگ شوهرش بود
[ترجمه ترگمان]او هنوز برای شوهرش عزادار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His funeral was a great occasion of public mourning.
[ترجمه گوگل]تشییع جنازه او یک مناسبت بزرگ برای عزای عمومی بود
[ترجمه ترگمان]مراسم تدفین او مراسم تدفین بسیار بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عزا (اسم)
patience, condolence, mourning, lamentation

ماتم (اسم)
dole, mourning

سوگواری (اسم)
mourning, lamentation, jeremiad, mournfulness

عزاداری (اسم)
mourning, lamentation, mournfulness

سوگ (اسم)
sorrow, sadness, mourning

انگلیسی به انگلیسی

• grieving, lamentation; act of feeling sorrow for someone's death; period of mourning; clothes worn by mourners; signs of mourning
of one who mourns, in grief over the death of a close one; pertaining to the mourning process
mourning is behaviour in which you show sadness about a person's death.
if you are in mourning, you are wearing special clothes or behaving in a special way because a member of your family has died.
see also mourn.

پیشنهاد کاربران

mourning 2 ( n ) =clothes that people wear to show their sadness at sb's death, e. g. The family was dressed in mourning.
mourning
mourning 1 ( n ) ( mɔrnɪŋ ) =sadness that you show and feel because someone has died, e. g. The government announced a day of national mourning for the victims.
mourning
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : mourn
✅️ اسم ( noun ) : mourning / mourner
✅️ صفت ( adjective ) : mournful
✅️ قید ( adverb ) : mournfully
مویه کردن
لکها قوم ایرانی هستن که هنگام عزاداری کردن مور میاورن مور ناله حزن انگیزیست که برای عزاداری و سوگواری استفاده میشود ریشه کلمه mourning هم از همان مور می اید
Adj
ماتم زده - سوگوار - عزادار
Russia's central bank head is mourning for her economy
mourning ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: عزاداری
تعریف: تظاهر بیرونی احساس سوگ، مانند شیون و گریه و زاری
سوگواری. . .
The wedding day fell to third mourning
روز عروسی که به روز سوم عزاداری افتاد
عزاداری سوگواری گریه کنان
عزارداری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس